1. sympathy is as essential as love in marriage
اهمیت حسن تفاهم در ازدواج برابر است با اهمیت عشق.
2. her sympathy is a mere pose
دلسوزی او فقط ظاهری است.
3. the sympathy of my family sustained me during my illness
دلسوزی افراد خانواده ام در دوران بیماری مرا تسکین می داد.
4. in sympathy with
در همدردی با،در همدلی با،برای ابراز همدردی با
5. a display of sympathy
تظاهر به همدردی
6. a rush of sympathy
موجی از همدردی
7. a show of sympathy
ابراز همدردی
8. an outpouring of sympathy for the old widow
سیل همدردی با بیوه زن پیر
9. we expressed our sympathy for their loss
همدردی خود را نسبت به مصیبت آنان ابراز کردیم.
10. he sent me a card as a gesture of sympathy
به علامت همدردی کارتی برایم فرستاد.
11. Expressions of sympathy flooded in from all over the country.
[ترجمه ترگمان]ابراز همدردی در سراسر کشور مورد هجوم قرار گرفت
[ترجمه گوگل]بیانات همدردی در سراسر کشور پر شده است
12. They regarded those homeless children with great sympathy.
[ترجمه ترگمان]آن ها این کودکان بی خانمان را با همدردی زیاد می نگریستند
[ترجمه گوگل]آنها این کودکان بی خانمان را با همدردی بزرگ در نظر گرفتند
13. I have no sympathy for Jan, it's all her own fault.
[ترجمه ترگمان]من هیچ علاقه ای به جین ندارم همه اش تقصیر خودش است
[ترجمه گوگل]من برای ژان همدردی نداشتم، همه او گناه خودش است
14. I wish he'd show me a little more sympathy.
[ترجمه ترگمان]کاش کمی همدردی بیشتری به من نشان می داد
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که من همدردی کمی بیشتر به من نشان دهم
15. I have a lot of sympathy for her; she had to bring up the children on her own.
[ترجمه ترگمان]من نسبت به او احساس همدردی می کنم؛ او مجبور بود بچه ها را باخود ببرد
[ترجمه گوگل]من همدردی زیادی با او دارم او مجبور بود فرزندان خود را به ارمغان بیاورد
16. Their pleas failed to engage any sympathy.
[ترجمه ترگمان]درخواست آن ها نتوانست هیچ گونه همدردی را به خود جلب کند
[ترجمه گوگل]درخواستهای آنها هیچ ارتباطی با هم نداشتند
17. She seemed to feel some sympathy for the patients.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید نسبت به بیماران احساس همدردی می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید احساس همدردی برای بیماران داشت