کلمه جو
صفحه اصلی

lopsided


معنی : کج، بی قرینه، غیر متعادل، متمایل بیک طرف، یک وری
معانی دیگر : (سنگین تر یا بزرگتر یا پایین تر در یک طرف) یک وری، نا متعادل، یک ور سنگین، نابرابر، ناهم وزن، ناهمسنگ، نامتوازن، نامتقارن، نابرابر، کوتاه و بلند، بی قرینه، یکسو سنگین یک سو سبک

انگلیسی به فارسی

(سنگین تر یا بزرگتر یا پایین تر در یک طرف) یک وری، کج، نا متعادل، یک ور سنگین


نابرابر،ناهم وزن، ناهمسنگ، نامتوازن، نامتقارن


یکپارچه، کج، غیر متعادل، بی قرینه، متمایل بیک طرف، یک وری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: lopsidedly (adv.), lopsidedness (n.)
(1) تعریف: having one side or aspect that differs from the other in weight, size, or the like; unsymmetrical.
مترادف: asymmetric, unequal, uneven
متضاد: balanced
مشابه: asymmetrical, deformed, disproportionate, irregular, misshapen, one-sided, unbalanced, warped

- The cake turned out a bit lopsided.
[ترجمه ترگمان] کیک کمی کج شد
[ترجمه گوگل] کیک کمی پیچیده شد
- She found his lopsided smile completely charming.
[ترجمه ترگمان] لبخند کج و lopsided را کام لا فریبنده یافته بود
[ترجمه گوگل] او لبخند لبخندش را کاملا جذاب دید

(2) تعریف: tending to lean or droop to one side.
مترادف: leaning
مشابه: askew, awry, cockeyed, crooked, droopy, listing, slanting, tilted, tipped

• leaning to one side; larger on one side, lacking symmetry or proportion
something that is lopsided is uneven because one side is lower or heavier than the other.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] غیر متقارن

مترادف و متضاد

کج (صفت)
devious, crank, lopsided, indirect, wry, crooked, cater-cornered, sinister, snafu, recurvate, left-hand, sideling

بی قرینه (صفت)
asymmetrical, asymmetric, lopsided

غیر متعادل (صفت)
lopsided, unequal

متمایل بیک طرف (صفت)
lopsided

یک وری (صفت)
lopsided

leaning, falling to one side; larger on one side


Synonyms: askew, asymmetrical, awry, cockeyed, crooked, disproportional, disproportionate, inclinatory, irregular, nonsymmetrical, off-balance, one-sided, out of shape, overbalanced, squint, tilting, top-heavy, unbalanced, unequal, uneven, unsteady, warped


Antonyms: even, level, straight, unleaning


جملات نمونه

a lopsided victory

پیروزی بزرگ


1. a lopsided load does not reach its destination
بار کج به منزل نمی رسد.

2. a lopsided victory
پیروزی بزرگ

3. with a lopsided vote of 502 to 9
با آرای نا برابر 502 به9

4. The lopsided load on the lorry looked dangerous.
[ترجمه ترگمان]بار کج روی کامیون خطرناک به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]بارگیری یکنواخت در کامیون خطرناک است

5. His suit had shoulders that made him look lopsided.
[ترجمه ترگمان]کت و شلوارش shoulders بود که باعث شده بود یک وری به نظر برسد
[ترجمه گوگل]کت و شلوار او شانه های او ساخته شده است که او را نگاه یکپارچه

6. The article presents a somewhat lopsided view of events.
[ترجمه ترگمان]این مقاله یک دیدگاه somewhat از رویدادها ارائه می کند
[ترجمه گوگل]این مقاله دیدگاه تا حدودی یکپارچه از وقایع را ارائه می دهد

7. Lopsided, and eventually became seen.
[ترجمه ترگمان]lopsided، و در نهایت دیده شد
[ترجمه گوگل]یکپارچه و در نهایت دیده شد

8. We won by a lopsided score.
[ترجمه ترگمان] یه امتیاز lopsided برنده شدیم
[ترجمه گوگل]ما با یک نمره یکنواخت برنده شدیم

9. Graham allowed himself a small, lopsided grin at that thought.
[ترجمه ترگمان]گرام یک پوزخند کج و معوج به این فکر کرد
[ترجمه گوگل]گراهام به این فکر افتاد که اندیشه ای کوچک و یکپارچه داشته باشد

10. It also led to the creation of a lopsided system in line with the structure of medical priorities and values.
[ترجمه ترگمان]همچنین منجر به ایجاد یک سیستم lopsided در راستای ساختار اولویت های پزشکی و ارزش ها شد
[ترجمه گوگل]همچنین به ایجاد یک سیستم یکپارچه با ساختار اولویت ها و ارزش های پزشکی منجر شد

11. Despite all these safeguards and its lopsided superiority over local opposition, the Machine never fails to run scared.
[ترجمه ترگمان]با وجود همه این تدابیر حفاظتی و برتری lopsided نسبت به مخالفان محلی، ماشین هرگز دچار وحشت نمی شود
[ترجمه گوگل]با وجود تمام این ضمانت ها و برتر بودن آن در برابر مخالفت های محلی، ماشین هرگز نتوانست ترس را اجرا کند

12. Lopsided and vulnerable, he tried to climb the barrage and get to the second balloon.
[ترجمه ترگمان]lopsided و آسیب پذیر، او سعی کرد که از the بالا برود و به بالن دوم برسد
[ترجمه گوگل]سرسختانه و آسیب پذیر است، او سعی کرد تا از سد راه برود و به بالون دوم برود

13. In order to install the lopsided majorities, more Republicans have to serve on multiple committees.
[ترجمه ترگمان]به منظور نصب اکثریت lopsided، جمهوریخواهان بیشتری باید در چندین کمیته خدمت کنند
[ترجمه گوگل]برای نصب اکثریت یکسانی، جمهوریخواهان بیشتر باید در کمیته های مختلف کار کنند

14. Even today it is easy to gain a lopsided impression.
[ترجمه ترگمان]حتی امروزه به راحتی می توان برداشت یک وری را بدست آورد
[ترجمه گوگل]حتی امروزه به راحتی می توان تصور یکنواختی را به دست آورد

15. His whole face was lopsided, one cheek badly scarred.
[ترجمه ترگمان]صورتش کج شده بود و صورتش بدجوری زخمی شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به صورت یکنواخت بود، یک گونه به شدت زخم خورده بود

a lopsided load does not reach its destination.

بار کج به منزل نمی‌رسد.


with a lopsided vote of 502 to 9

با آرای نابرابر ۵۰۲ به ۹


The lopsided load on the lorry looked dangerous.

بار نامتعادل روی کامیون خطرناک به نظر می‌رسید.


پیشنهاد کاربران

نامتقارن

خم شدن به یک طرف. از یک طرف بزرگتر ، فاقد تقارن یا تناسب است
چیزی که به صورت یک طرفه باشد ناهموار است زیرا یک طرف پایین تر یا سنگین تر از طرف دیگر است.

کج، بی قرینه، غیر متعادل، متمایل بیک طرف، یک وری
Those lopsided tits


کلمات دیگر: