رکود، تنفس، فترت، گوشه، عقب نشینی، دوره فترت، تو رفتگی، طاقچه، پس زنی، تعطیل موقتی، کنار، تو رفتگی در دیوار، باز گشت، تنفس کردن، پس رفت کردن، موقتا تعطیل کردن، طاقچه ساختن، مرخصی گرفتن
recesses
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. to reveal the hidden recesses of the human mind
گوشه های پنهان مغز بشر را هویدا کردن
2. a book that illuminates the recesses of british history
کتابی که گوشه های تاریک تاریخ انگلستان را روشن می کند
3. her love has settled in the inmost recesses of my heart
عشق او در ژرف ترین زوایای قلبم جایگزین شده است.
4. a thought that is still lurking in the recesses of his subconscious
اندیشه ای که هنوز در اعماق ضمیر ناخودآگاه او کمین کرده است
پیشنهاد کاربران
زنگ های تفریح
زوایای پنهان
کلمات دیگر: