کلمه جو
صفحه اصلی

bones

انگلیسی به فارسی

استخوان ها، استخوان، استخوان بندی، عظم، گرفتن یا برداشتن، خواستن، تقاضا کردن، درخواست کردن


انگلیسی به انگلیسی

• castanets, small hand-held percussion instruments, finger cymbals, maraca

جملات نمونه

1. bones sustain the body
استخوان ها بدن را نگه می دارند.

2. fossilized bones of dinosaurs
استخوان های سنگواره شده ی دایناسورها

3. metatarsal bones
استخوان های کف پا

4. the bones of the body
استخوان های بدن

5. bare bones
مهمترین بخش هر چیز،اصول،لب کلام

6. a baby's bones are more flexible
استخوان های نوزاد نرم تراند.

7. the broken bones of a child unite easily
استخوان های شکسته ی یک کودک به آسانی جوش می خورند.

8. make no bones about
بی چون و چرا کردن،بی شک و تردید انجام دادن،ابا نداشتن

9. deformation of the bones
دژدیسی استخوان ها

10. they laid her bones to rest in a church
جسدش را در کلیسایی به خاک سپردند.

11. they made no bones about confessing their guilt
آنان از اذعان گناه خود ابا نداشتند.

12. a bag of bones
لاغرو،نحیف،پوست و استخوان

13. he felt in his bones that zohreh was the right girl for him
در اعماق وجودش احساس می کرد که زهره برای او دختر مناسبی است.

14. the articulations of the bones in man's hands
مفصل بندی استخوان های دست انسان

15. the cold penetrated his bones
سرما به استخوان های او رخنه کرد.

16. our dog buried all the bones
سگ ما همه ی استخوان ها را چال کرد.

17. the butcher carved out the bones
قصاب استخوان ها را برید و در آورد.

18. the dankness got to my bones
رطوبت به مغز استخوانم نفوذ می کرد.

19. the priest picked the chicken bones clean
کشیش مرغ را خورد و فقط استخوان هایش را گذاشت.

20. turan was reduced to skin and bones
توران پوست و استخوان شده بود.

21. feel (or know) something in your bones
از ته دل احساس کردن،احساس ژرفی نسبت به چیزی داشتن

22. sticks and stones may break my bones but words will never hurt me
با سنگ و چوب می توان مرا رنج داد ولی حرف (ناسزا) به من آسیبی نمی رساند

23. you'll have to cut the report down to the bare bones
باید گزارش را کاملا خلاصه کنی (حشو و زواید آن را بزنی).

24. You need to flesh out the bones of your idea a bit more.
[ترجمه ترگمان]تو باید استخوان ها رو کمی بیشتر از هم جدا کنی
[ترجمه گوگل]شما نیاز به کمی بیشتر از استخوان های ایده خود دارید

25. The dog has unearthed some bones.
[ترجمه ترگمان]سگ برخی استخوان ها را از زیر خاک بیرون کرده است
[ترجمه گوگل]سگ چند استخوان را کشف کرده است

26. He survived the accident with no broken bones.
[ترجمه ترگمان]اون از تصادف با هیچ استخون شکسته جون سالم به در برد
[ترجمه گوگل]او با تصادف بدون استخوان شکسته جان سالم به در برد

27. Calcium is good to the growth of your bones.
[ترجمه ترگمان]کلسیم برای رشد استخوان های شما خوب است
[ترجمه گوگل]کلسیم به رشد استخوان ها کمک می کند

28. The function of bones is to give rigidity.
[ترجمه ترگمان]وظیفه استخوان ها ایجاد سفتی است
[ترجمه گوگل]عملکرد استخوان ها این است که سفتی را ارائه دهیم

29. The broken bones of a child unite easily.
[ترجمه ترگمان]استخوان های شکسته یک کودک به آسانی متحد می شوند
[ترجمه گوگل]استخوان های شکسته یک کودک به راحتی متحد می شوند

پیشنهاد کاربران

پاداش ( در قراردادهای ورزشی )

The hard port of bady

استخوان

I I knew it in my bones. مثل اسمم از این ماجرا خبر داشتم

استخوان ها

استخوانی


کلمات دیگر: