کلمه جو
صفحه اصلی

be in on

انگلیسی به فارسی

عضو بودن در گروهی کوچک که از رازی مطلع‌اند


مترادف و متضاد

Be a party to a secret shared by a small group of people


پیشنهاد کاربران

شرکت کردن
To takepart in
I didn't want to be in on their argumemt, so I remained silent.

to take part in something that is being planned or discussed
I don’t know what they agreed to because I wasn’t in on the deal.

۱ - درگیر شدن با دشمن
۲ - مواجه شدن با مشکلات
۳ - مترادف :deal with

be in on sth اطلاع داشتن از چیزی یا درگیر بودن با چیزی
مثال:
She is in on my secret. او از راز من مطلع است.

دست داشتن در کاری یا برنامه ای


کلمات دیگر: