کلمه جو
صفحه اصلی

blue in the face

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: exhausted from excessive effort or activity.

- I talked until I was blue in the face, but I couldn't change her mind.
[ترجمه Mary.hb] انقدر حرف زدم تا زبونم مو درآورد ولی او نظرشو عوض نکرد
[ترجمه Parisa] انقدر حرف زدم تا خسته شدم ولی نظرش رو نتونستم عوض کنم
[ترجمه ترگمان] تا وقتی که صورتم کبود نشده بود، صحبت کردم، اما نمی توانستم نظرش را عوض کنم
[ترجمه گوگل] من صحبت کردم تا زمانی که در صورت آبی بودم، اما نمیتوانستم ذهنم را عوض کنم

• higly exasperated

پیشنهاد کاربران

عصبی شدن

حرف زدن زیاد
تکرار کردن یک سخن

بس ک حرف زدم زبونم مو در اورد

حرص خوردن و عصبانیت زیاد.
مثلا دیدید میگن انقد داره حرص میخوره که پوستش کبود شده. این همونه


کلمات دیگر: