کلمه جو
صفحه اصلی

blue streak


(عامیانه) هرچیزی که از نظر تندی و نور مانند آذرخش باشد، آذرخشین، آذرخشین to talk a blue streak به سرعت و طولانی صحبت کردن

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) هرچیزی که از نظر تندی و نور مانند آذرخش باشد، آذرخشین


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) something moving with or as with the speed of lightning.

(2) تعریف: something fast and seemingly endless, as some talk.

• person or something that moves very quickly (informal); continuous flow of words

جملات نمونه

1. He talked a blue streak all through breakfast.
[ترجمه ترگمان]از خلال صبحانه یک رگه آبی حرف می زد
[ترجمه گوگل]او از طریق صبحانه یک خط آبی را صحبت کرد

2. I was talking a blue streak.
[ترجمه ترگمان] داشتم درباره یه خط آبی حرف می زدم
[ترجمه گوگل]من یک خط آبی داشتم

3. They travel ( l ) ed like a blue streak through Italy.
[ترجمه ترگمان]آن ها مانند یک خط آبی از ایتالیا سفر می کنند
[ترجمه گوگل]آنها سفر می کنند (L) مثل یک خط آبی از طریق ایتالیا

4. She can really swear up a blue streak!
[ترجمه ترگمان]! اون واقعا می تونه به یه خط آبی قسم بخوره
[ترجمه گوگل]او واقعا می تواند یک سری آبی سوگند بخورد!

5. They traveled like a blue streak through Spain.
[ترجمه ترگمان]آن ها مانند یک رگه آبی از میان اسپانیا سفر می کردند
[ترجمه گوگل]آنها از طریق اسپانیا سفر کردند

6. The woman talks blue streak. No one can get a word in with her.
[ترجمه ترگمان] اون زن خط آبی می زنه هیچ کس نمیتونه باه اش حرف بزنه
[ترجمه گوگل]زن گفتگوی آبی رنگ است هیچکس نمیتواند با او حرف بزند

7. Those construction workers can sure talk a blue streak.
[ترجمه ترگمان]آن کارگران ساختمانی می توانند از یک رگه آبی مطمئن شوند
[ترجمه گوگل]این کارگران ساختمانی مطمئنا می توانند یک خط آبی رنگ صحبت کنند

8. He had a wicked tongue when roused and could talk a blue streak.
[ترجمه ترگمان]وقتی از خواب بیدار شد زبانش بند آمد و زبانش بند آمد
[ترجمه گوگل]او هنگام صحبت کردن و صحبت کردن با یک خط آبی، یک زبان بیچاره داشت

to talk a blue streak

به سرعت و طولانی صحبت کردن



کلمات دیگر: