کلمه جو
صفحه اصلی

blundering

انگلیسی به انگلیسی

• clumsy; without care or thought

جملات نمونه

1. he is a blundering fool
او پخمه ی مخبطی است.

2. Someone was blundering about in the kitchen.
[ترجمه ترگمان]کسی در آشپزخانه اشتباه می کرد
[ترجمه گوگل]در آشپزخانه کسی گول خورد

3. I could hear him blundering around in the darkness.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صدای اشتباه او را در تاریکی بشنوم
[ترجمه گوگل]من می توانستم در تاریکی اطرافم را گول بزنم

4. I could hear him blundering around the bathroom in the dark.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صدای آزار او را در تاریکی در تاریکی بشنوم
[ترجمه گوگل]من می توانستم او را در تاریکی در اطراف حمام بشنوم

5. You blundering idiot! What do you think you're doing?
[ترجمه ترگمان]ای احمق بی شعور! فکر می کنی داری چی کار می کنی؟
[ترجمه گوگل]شما اشتباه ادم سفیه و احمق شما فکر می کنید که شما انجام می دهید؟

6. Phil came blundering down the stairs.
[ترجمه ترگمان]فیل به زحمت از پله ها پایین آمد
[ترجمه گوگل]فیل افتاد پایین پله ها

7. They're blundering about like a ship in the fog, with no terms of reference to steer by.
[ترجمه ترگمان]آن ها مثل یک کشتی در مه اشتباه می کنند، و هیچ گونه اشاره ای به هدایت کشتی نیست
[ترجمه گوگل]آنها در مورد یک کشتی در مه می مانند و هیچ مرجع دیگری برای هدایت آنها وجود ندارد

8. Harry blundering into the field of fire.
[ترجمه ترگمان]هری به سوی میدان آتش رفت
[ترجمه گوگل]هری به حوزه آتش سوزی گریخت

9. He developed the photographs himself, blundering round the bathroom in the pitch dark.
[ترجمه ترگمان]خودش عکس ها را درست کرده بود و در تاریکی به دست شویی دچار شده بود
[ترجمه گوگل]او عکس های خود را توسعه داد، در اطراف حمام در تاریکی زمین گمراه شد

10. Even with a badge, MacLane was a blundering thug.
[ترجمه ترگمان]حتی با یک نشان، یک آدم کش مرتکب شده بود
[ترجمه گوگل]حتی با یک نشان MacLane یک رقیب خطا بود

11. Whatever some observers regarded as a blundering approach was a skilful way of navigating the dilemmas confronting him.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که برخی ناظران آن را یک رویکرد اشتباه تلقی می کردند، راه ماهرانه در هدایت مشکلات با او بود
[ترجمه گوگل]هر کدام از ناظران به عنوان یک رویکرد غلط به نظر می رسید، یک روش صحیح هدایت موانع مواجهه با او بود

12. Until we do, we shall be blundering about in the dark.
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که این کار را بکنیم در تاریکی سرگردان خواهیم شد
[ترجمه گوگل]تا زمانی که ما انجام دهیم، ما در تاریکی به سر می بریم

13. He had looked ridiculous blundering into his trousers.
[ترجمه ترگمان]به نظر مضحک می آمد که در شلوار و شلوارش دست و پا چلفتی بود
[ترجمه گوگل]او به شلوارهای خود نگاه میکرد

14. Colley the Mason came blundering through the crowds, treading on the sick laid out in rows on the ground.
[ترجمه ترگمان]می سون به زحمت از میان جمعیت رد شد و از میان جمعیت عبور کرد و روی زمین ولو شد
[ترجمه گوگل]کلنی میسون از طریق جمعیت گریخت و به بیمارانی که در سطوح مختلف روی زمین گذاشته بودند گریخت

15. Starlings, blundering among the chimney pots, precipitate small avalanches over their tails.
[ترجمه ترگمان]starlings که در میان قفسه های بخاری، یک بهمن کوچک، یک بهمن کوچک را از روی دمشان می گذاشت
[ترجمه گوگل]ستاره ها، که در میان گلدان های دودکش گمراه می شوند، گله های کوچکی را بر روی دمشان انداخته اند

پیشنهاد کاربران

خرابکاری

blunder about, around, etc.
​to move around in a way that is not smooth or steady, knocking into things, as if you cannot see where you are going
I ​could hear him blundering around the bathroom in the dark
Source: https://www. oxfordlearnersdictionaries. com/definition/english/blunder - about - around - etc


کلمات دیگر: