کلمه جو
صفحه اصلی

facts of life

انگلیسی به فارسی

حقایق زندگی


انگلیسی به انگلیسی

• information related to sexuality and reproduction, "birds and the bees"

جملات نمونه

1. Mum told me the facts of life when I was twelve.
[ترجمه ترگمان]وقتی دوازده سالم بود، مامان به من حقیقت زندگی را می گفت
[ترجمه گوگل]وقتی دوازده ساله بودم مادر واقعیات زندگی را به من گفت

2. Persuading others to accept the hard financial facts of life is not a very popular job.
[ترجمه ترگمان]وادار کردن دیگران به پذیرفتن حقایق سخت مالی زندگی یک شغل بسیار محبوب نیست
[ترجمه گوگل]متقاعد کردن دیگران برای پذیرفتن حقایق مالی سخت زندگی، کار بسیار مهمی نیست

3. We can get real about the economic facts of life and about tending to family business.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم در مورد واقعیت های اقتصادی زندگی و رسیدگی به کسب وکار خانوادگی واقعی باشیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم در مورد واقعیت های اقتصادی زندگی و در مورد تمایل به تجارت خانوادگی واقعی صحبت کنیم

4. The girls explain the facts of life to him.
[ترجمه ترگمان]دخترها حقایق زندگی را برای او توضیح می دهند
[ترجمه گوگل]دختران حقایق زندگی را به او توضیح می دهند

5. Ignorant of the facts as well as the facts of life, Griffith-Jones failed even to recognise Lawrence's paean to anal sex.
[ترجمه ترگمان]گریفیث که از واقعیات و واقعیات زندگی غافل نبود، حتی نتوانست سرود پیروزی لارنس را در رابطه با سکس مقعدی درک کند
[ترجمه گوگل]گریفیث جونز، بدون توجه به واقعیت ها و همچنین حقایق زندگی، حتی به تشخیص لورنس در رابطه با رابطه جنسی مقاربت زد

6. As a cub reporter he would learn the facts of life in the newspaper world.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک عکاس بچه حقایق زندگی را در دنیای روزنامه یاد خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]او به عنوان خبرنگار تولد او حقایق زندگی در دنیای روزنامه را یاد می گیرد

7. The fiscal facts of life are these.
[ترجمه ترگمان]واقعیت های مالی زندگی اینها هستند
[ترجمه گوگل]حقایق مالی زندگی این است

8. My parents didn't tell me the facts of life until I was well into puberty.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم حقیقت زندگی رو به من نگفتند تا وقتی که به سن بلوغ رسیدم
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم حقایق زندگی را به من نگفتند تا زمانی که به بلوغ نرفتم

9. At what age should children be told the facts of life?
[ترجمه ترگمان]در چه سنی کودکان باید حقایق زندگی را بازگو کنند؟
[ترجمه گوگل]در چه سنی فرزندان به حقایق زندگی می گویند؟

10. They live among the hard facts of life, reality, as it is called.
[ترجمه ترگمان]آن ها در میان واقعیت های سخت زندگی و واقعیت زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در میان واقعیت های سخت زندگی، واقعیت، همانطور که گفته می شود، زندگی می کنند

11. They didn't teach the facts of life at my school.
[ترجمه ترگمان]اونا به حقایق زندگی تو مدرسه من درس ندادن
[ترجمه گوگل]آنها حقیقت زندگی را در مدرسه من تدریس نمی کنند

12. Have you told your child about the facts of life yet?
[ترجمه ترگمان]هنوز راجع به حقایق زندگی چیزی گفته ای؟
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال به فرزند خود در مورد حقایق زندگی صحبت کرده اید؟

13. You are too trusting; it's one of the hard facts of life that not everybody is as honest as you are.
[ترجمه ترگمان]شما بیش از حد به آن اعتماد دارید؛ این یکی از واقعیت های سخت زندگی است که همه مثل شما صادق نیستند
[ترجمه گوگل]شما خیلی اعتماد دارید این یکی از واقعیت های سخت زندگی است که نه همه آنقدر صادق هستند که شما هستید

14. There comes a time when children need to know more than the basic facts of life.
[ترجمه ترگمان]زمانی می رسد که کودکان نیاز به دانستن بیش از واقعیات اساسی زندگی دارند
[ترجمه گوگل]زمانی اتفاق می افتد که کودکان نیاز به دانستن بیشتر از حقایق اساسی زندگی دارند

15. The Morgan test would not appear to require much more than a knowledge of the basic facts of life.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که تست مورگان به چیزی بیش از دانش حقایق اصلی زندگی نیاز داشته باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تست مورگان نیازمند چیزی بیش از دانستن حقایق اساسی زندگی نیست


کلمات دیگر: