کلمه جو
صفحه اصلی

fall short


1- فاقد بودن، کاستی داشتن، کم داشتن 2- (با: of) طبق دلخواه نبودن، به حد نصاب نرسیدن

انگلیسی به فارسی

سقوط کند


انگلیسی به انگلیسی

• fail to reach a certain amount or standard, fail to attain something, be insufficient

جملات نمونه

1. This year's profit will fall short of 13%.
[ترجمه ترگمان]سود امسال به میزان ۱۳ درصد کاهش خواهد یافت
[ترجمه گوگل]سود سال جاری کمتر از 13 درصد خواهد بود

2. But it does fall short of the admittedly ambitious goal of being a unified, indispensable do-it-all communications program.
[ترجمه ترگمان]اما در واقع هدف بلند پروازانه ای برای تبدیل شدن به یک برنامه منسجم و ضروری برای تمام برنامه های ارتباطی نیست
[ترجمه گوگل]اما این به معنای هدف بلندپروازانه ای برای یک برنامه ارتباطی جامع و ضروری است

3. It is true that most plant foods fall short in one or more of the essential amino acids.
[ترجمه ترگمان]درست است که اغلب غذاهای گیاهی در یک یا چند آمینو اسیدها ضروری قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]درست است که بیشتر مواد غذایی گیاهی در یک یا چند اسید آمینه ضروری فرو می روند

4. But not all pretended deeds have to fall short of their normal function in order to accomplish their communicative purpose.
[ترجمه ترگمان]اما نه همه اعمال ساختگی، به منظور رسیدن به هدف ارتباطی خود، مجبور به فرو افتادن از عملکرد نرمال خود نیستند
[ترجمه گوگل]اما همه اعمال تسلیحاتی نباید به منظور دستیابی به اهداف ارتباطی خود، از کارکرد عادی آنها کاسته شود

5. When families fall short, society has to cope with the practical consequences.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که خانواده ها کم می شوند، جامعه باید با پیامدهای عملی کنار بیاید
[ترجمه گوگل]وقتی خانواده ها سقوط می کنند، جامعه باید با عواقب عملی کنار بیاید

6. The company said its earnings would fall short of previous expectations mainly because of lower earnings from its Gulf Printing unit.
[ترجمه ترگمان]این شرکت گفت که درآمد این شرکت به دلیل درآمده ای کم تر از واحد چاپ خلیج از انتظارات قبلی کم خواهد شد
[ترجمه گوگل]این شرکت گفت که درآمد آن از انتظارات قبلی کاسته نمی شود، که عمدتا به دلیل درآمد کمتر از واحد چاپ خلیج فارس است

7. But even the high-rate areas fall short of policy recommendations.
[ترجمه ترگمان]اما حتی مناطق با نرخ بالا نیز از توصیه های سیاسی کوتاهی می کنند
[ترجمه گوگل]اما حتی حوزه های با نرخ بالا هم توصیه های سیاستی ندارند

8. They won't muff their lines or fall short in a crisis.
[ترجمه ترگمان]آن ها خطوط خود را زیر دست نخواهند گذاشت یا در یک بحران کم خواهند شد
[ترجمه گوگل]آنها خطوط خود را تغییر نخواهند داد و یا در یک بحران کوتاه نمی افتند

9. In the electronic community, these efforts will either fall short or miss the mark entirely.
[ترجمه ترگمان]در جامعه الکترونیک، این تلاش ها به طور کامل کاهش پیدا کرده و یا به طور کامل از دست خواهند رفت
[ترجمه گوگل]در جامعه الکترونیک، این تلاشها یا کوتاه می افتند یا به طور کامل از دست می روند

10. As such, he is foredoomed to fall short of our expectations.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، او foredoomed است که از توقعات ما بکاهد
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، او پیش بینی کرده است که از انتظاراتمان کاسته شود

11. This month we may fall short of our goals.
[ترجمه ترگمان]این ماه ممکن است به اهداف خود برسیم
[ترجمه گوگل]این ماه ممکن است از اهداف ما کوتاهتر شود

12. If the measurements fall short of the minimum value, the windings should be dried out.
[ترجمه ترگمان]اگر اندازه گیری ها از حداقل مقدار کم شود، سیم پیچ باید خشک شود
[ترجمه گوگل]اگر اندازه گیری ها کمتر از مقدار حداقل باشد، سیم پیچ باید خشک شود

13. Romans 3:23 All sinned and fall short of the glory of God.
[ترجمه ترگمان]رومیان ۳: ۲۳ همه گناه کردند و به افتخار خداوند سقوط کردند
[ترجمه گوگل]رومیان 3:23 همه گناه می افتند و از جلال خدا می افتند

14. When plans and dreams fall short of your hopes.
[ترجمه ترگمان]زمانی که طرح ها و رویاها از امیدهای شما کم می شوند
[ترجمه گوگل]هنگامی که برنامه ها و رویاها از امید شما کم می شود

پیشنهاد کاربران

( fall short ( of
کم آوردن از چیزی

ناکافی بودن, نرسیدن به مقدار مورد نیاز

سقوط به پستی. تنزل پیدا کردن

ناقص بودن

Falling Short is such a painful thing
کم اوردن چیز دردناکیه

براوروه نکردن ، you fell short of my expectations. یعنی شما انتظارات مرا برآورده نکرده نکردید.

کمتر از حد انتظار

به مشکل خوردن


کلمات دیگر: