کلمه جو
صفحه اصلی

ecstatically

انگلیسی به انگلیسی

• blissfully, euphorically, enthusiastically

جملات نمونه

1. He reacted ecstatically to my plan to travel to Africa.
[ترجمه ترگمان]او با شور و شعف به برنامه من برای سفر به آفریقا واکنش نشان داد
[ترجمه گوگل]او به طور منظم به برنامه من سفر کرد تا به آفریقا سفر کند

2. For a time, we were ecstatically happy.
[ترجمه ترگمان]برای مدتی شاد و خوشحال بودیم
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه، ما خوشحال بودیم

3. We are both ecstatically happy.
[ترجمه ترگمان]هر دوی ما خوشحال و خوشحال هستیم
[ترجمه گوگل]ما هر دو خوشحال هستیم

4. Newly married and ecstatically happy, he yet felt compelled to offer himself for one of the war's most hazardous enterprises.
[ترجمه ترگمان]او که به تازگی ازدواج کرده و با ذوق و شوق بسیار خوشحال بود، با این حال، احساس می کرد که ناچار است خود را به یکی از خطرناک ترین بنگاه های جنگی معرفی کند
[ترجمه گوگل]او اخیرا ازدواج کرده و خوشحال است، اما او هنوز مجبور شده است خود را برای یکی از شرکت های خطرناک جنگ معرفی کند

5. We were ecstatically happy together, and life had never looked better.
[ترجمه ترگمان]ما با هم شاد بودیم و زندگی هرگز بهتر به نظر نمی رسید
[ترجمه گوگل]ما با هم ازدواج کردیم و زندگی هرگز بهتر از آن نبود

6. Then, suddenly, almost ecstatically, he felt sleepy.
[ترجمه ترگمان]سپس ناگهان احساس خواب آلودگی کرد
[ترجمه گوگل]سپس، به طور ناگهانی، تقریبا بی رحمانه، احساس خواب آلودگی کرد

7. I leaped about the room ecstatically, shocked.
[ترجمه ترگمان]با وجد و شعف به اطراف اتاق پریدم
[ترجمه گوگل]من در مورد اتاق به طرز شگفت انگیزی آویزان شدم

8. Her music teacher Serge hugged her ecstatically and told her Andreas Korda, the famous publisher wanted to invite her to have dinner.
[ترجمه ترگمان]معلم موسیقی او سرج او را در آغوش گرفت و به \"آندریاس Korda\" (آندریاس Korda)گفت که ناشر مشهور می خواست او را دعوت کند که شام بخورد
[ترجمه گوگل]معلم موسیقی او، سرگرد او را با عجله ملاقات کرد و به Andreas Korda خود گفت، ناشر معروف می خواست او را به شام ​​دعوت کند

9. He was almost ecstatically exasperated by Kemp 's treachery.
[ترجمه ترگمان]از خیانت کمپ تا نزدیک به وجد آمده بود
[ترجمه گوگل]او تقریبا به طرز شگفت انگیزی از خائفه Kemp خسته شده بود

10. They glow ecstatically, ablaze with the brightest love,(sentence dictionary) happiness and joy imaginable.
[ترجمه ترگمان]آن ها با شور و شعف، با درخشان ترین عشق، (فرهنگ لغت و شادی قابل تصور)می درخشند
[ترجمه گوگل]آنها به طرز شگفت انگیزی پر می شوند، با درخشندگی ترین عشق، (فرهنگ لغت جمله) شادی و شادی قابل تصور است

11. She held up her face to the pale sunshine, sniffing ecstatically at the salt air.
[ترجمه ترگمان]صورتش را در آفتاب رنگ پریده نگه داشت و در هوای شور و شعف هوای شور و شعف را بو می کشید
[ترجمه گوگل]او چهره اش را به سمت آفتاب کمرنگ نگاه کرد و با آب و هوای شور نم دید

پیشنهاد کاربران

با خوشی ، از روی خوشحالی


کلمات دیگر: