کلمه جو
صفحه اصلی

gastronomical


وابسته بعلم خوب خوردن

انگلیسی به فارسی

جادوگری


انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to gastronomy, of or pertaining to the art of good eating

جملات نمونه

1. Rumpipumpy nosed Gastronomical out of third.
[ترجمه ترگمان]بینی عقابی با بینی سوم از اتاق سوم بیرون آمد
[ترجمه گوگل]سومین گاسترونیکی غمگین است

2. Gastronomical suggestions: The best cuts of red meat, finely prepared; feathered game and dishes in red wine sauces, mildly spiced. Classical cheeses including fairly strong ones.
[ترجمه ترگمان]gastronomical suggestions: بهترین برش های گوشت قرمز، finely آماده، بازی پر دار و ظرف های شراب قرمز که به آرامی چاشنی شده است پنیرهای کلاسیک از جمله ones نسبتا قوی
[ترجمه گوگل]پیشنهادات آشپزی: بهترین برش گوشت قرمز، آماده به خوبی؛ بازی پر شده و ظروف در سس قرمز شراب، ملایم تلخ پنیرهای کلاسیک از جمله آنهایی که نسبتا قوی هستند

3. K. Fisher in her book "The Gastronomical Me, " Ms. Stuart liked to cook Sunday dinners for them.
[ترجمه ترگمان]\"خانم استوارت\" در کتاب خود به نام \"من gastronomical\" دوست داشت غذاهای روز یکشنبه برای آن ها تهیه کند
[ترجمه گوگل]خانم فیشر در کتاب خود 'غذای خوشمزه'، خانم استوارت دوست داشت که برای یکشنبه شام ​​بخورد

4. One great way to take in the gastronomical delights of the city is to take in a restaurant tour by Hawaii Food Tours (created by former executive chef and food critic Matthew Gray).
[ترجمه ترگمان]یک راه عالی برای لذت بردن از لذت های gastronomical شهر این است که تور رستورانی را از تور غذایی هاوایی به دست آورید (که توسط سرآشپز اجرایی سابق و منتقد غذا، متیو گری ایجاد شده است)
[ترجمه گوگل]یک راه عالی برای لذت بردن از غذاهای لذیذ شهر این است که تور تورهای غذایی هاوایی (که توسط مفتی گری، سرپرست آشپزی و منتقد مواد غذایی) ایجاد شده است

5. Every nation has its gastronomical language, closely linked to its own culture and all those culinary traditions need to be preserved.
[ترجمه ترگمان]هر کشوری زبان gastronomical دارد که ارتباط نزدیکی با فرهنگ خودش دارد و تمام آن سنت های غذاهایی که لازم است حفظ شود
[ترجمه گوگل]هر ملتی دارای زبان گنجینه ای است که با فرهنگ خاص خود ارتباط دارد و تمام سنت های آشپزی باید حفظ شود

6. Friday will bring a 5-mile run, the extra half-mile my grueling expiation of any gastronomical indulgences during the week.
[ترجمه ترگمان]جمعه ۵ کیلومتر طول خواهد کشید، و در طی این هفته نیم مایل اضافی برای خرید و فروش آمرزشنامه فروش خواهد داشت
[ترجمه گوگل]جمعه اجرا خواهد شد 5 مایل، نیم میلیون مایل اضافی از منحرف خسته کننده از هر گونه indulgences gastronomical در طول هفته

7. A file picture taken on March 200in Paris, France, shows Jean-Luc Naret, president of Michelin Guides, presenting the "France 2008" gastronomical red guide.
[ترجمه ترگمان]تصویر فایلی که در روز ۲۰۰ مارس در پاریس در فرانسه گرفته شد، جین لوک Naret، رئیس of و ارائه راهنمای قرمز \"فرانسه ۲۰۰۸\" را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]تصویری که در مارس 200 در پاریس فرانسه گرفته شده است، ژان لوک ناریت، رئیس اداره میشلین را نشان می دهد، که راهنمای قرمز غذای فرانسه 2008 را ارائه می دهد

8. Mrs. McCaskey dodged in time. She reached for a flat-iron, with which, as a sort of cordial, she hoped to bring the gastronomical duel to a close.
[ترجمه ترگمان]خانم مک McCaskey به موقع جاخالی داد او دستش را به طرف یک آهن مسطح دراز کرد که با آن، به عنوان یک نوع صمیمی، به دوئل gastronomical gastronomical نزدیک شد
[ترجمه گوگل]خانم مک کاسکی زمان را ترک کرد او برای یک آهن مسطح رسیده بود، که با آن، به نوعی مهربانانه، او را امیدوار بود که دوئل غذای خویش را نزدیک کند

9. The best part of working with him, though, was strictly gastronomical—all the French fries and hamburgers I could eat.
[ترجمه ترگمان]بهترین بخش کار کردن با او، با وجود اینکه، کاملا gastronomical، همه سیب زمینی سرخ کرده و همبرگر فرانسوی بود که می توانستم بخورم
[ترجمه گوگل]با این حال، بهترین بخشی از کار با او، به شدت گرسنگی بود - تمام سیب زمینی سرخ کرده و همبرگر می توانستم بخورم


کلمات دیگر: