کلمه جو
صفحه اصلی

hallucinatory


توهمی، وهمی، نهازشی، کژ انگاشتی، خیالی، خیال اور، اغفال امیز

انگلیسی به فارسی

خیالی ،وهمی ،خیال اور،اغفال آمیز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, similar to, or caused by hallucinations.

• of or pertaining to a vision or hallucination, characterized by hallucinations
something that is hallucinatory is like a hallucination or is the cause of a hallucination.

جملات نمونه

1. It was an unsettling show. There was a hallucinatory feel from the start.
[ترجمه ترگمان]این یک نمایش ناراحت کننده بود از اول احساس عجیبی به من دست داد
[ترجمه گوگل]این یک نمایش ناخوشایند بود یک احساس حساسیتی از ابتدا وجود داشت

2. The events that followed proceeded at a feverish, hallucinatory pace that no one seemed able to control.
[ترجمه ترگمان]حوادثی که در پی او روان بودند با سرعتی تب آلود به راه افتادند که به نظر نمی رسید کسی قادر به کنترل آن باشد
[ترجمه گوگل]حوادثی که دنبال شد، در یک سرعت سردرگمی و حساسیتی که هیچ کس به نظر نمی رسید کنترل شود

3. That hallucinatory chaos had been distressing, but the solid thing it had concealed appalled him more.
[ترجمه ترگمان]این هرج و مرجی آشفته بود، اما چیزی که از آن پنهان مانده بود او را به وحشت انداخته بود
[ترجمه گوگل]هرج و مرج هذیانی ناراحت کننده بود، اما چیزی که آن را پنهان کرده بود، او را بیشتر آشفته می کرد

4. My viewing patterns take on a hallucinatory quality.
[ترجمه ترگمان]الگوهای مشاهده من کیفیت hallucinatory دارند
[ترجمه گوگل]الگوهای مشاهده من با کیفیت هذیانی مواجه میشوند

5. He had confessed to supplying Charley with hallucinatory drugs.
[ترجمه ترگمان]او اعتراف کرده بود که چارلی را با مواد مخدر supplying کرده است
[ترجمه گوگل]او به تهیه چارلی با مواد مخدر توهین آمیز اعتراف کرد

6. Their proneness to hallucinatory experiences, and their stress levels, were also assessed.
[ترجمه ترگمان]ارتباط آن ها با تجربیات hallucinatory و سطح استرس آن ها نیز مورد ارزیابی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]آنها در مورد تجارب توهم و سطوح استرس آنها نیز مورد بررسی قرار گرفتند

7. One who is undergoing a hallucinatory experience induced by a psychedelic drug.
[ترجمه ترگمان]کسی که تجربه hallucinatory را تجربه می کند که توسط یک داروی روان گردان القا می شود
[ترجمه گوگل]کسی که در معرض یک تجربه دلخراشی ناشی از یک دارو روانگردان قرار می گیرد

8. In some patients the drug has been found to have hallucinatory side-effects.
[ترجمه ترگمان]در برخی بیماران این دارو اثر جانبی hallucinatory دارد
[ترجمه گوگل]در بعضی از بیماران این دارو به عنوان عوارض جانبی هذیان شناخته شده است

9. The hours of darkness spent at Sloane Crescent were taking on a hallucinatory quality.
[ترجمه ترگمان]ساعات تاریکی در محله سل ون صرف می شد
[ترجمه گوگل]ساعتهای تاریکی که در Sloane هلال احمر صرف شده بودند، با کیفیت هذیانطبیعه روبرو شدند

10. I am not pregnant, I have not taken a hallucinatory drug, and I have never killed anyone.
[ترجمه ترگمان]من حامله نیستم، من مواد مخدر مصرف نکردم و هیچ وقت کسی رو نکشتم
[ترجمه گوگل]من حامله نیستم، من یک دارو هذیانی مصرف نکرده ام و هرگز کسی را کشته ام

11. Christophe Lamaison, who converted both, waded in with the penalty that gave the scoreline a hallucinatory appearance.
[ترجمه ترگمان]کریستف Lamaison، که هر دو را تغییر داده بود، به راه خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]کریستوف لامیسون، که هر دو را تبدیل کرد، با مجازاتی برخورد کرد که به نظر میرسید ظاهر توهم است

12. Religion is a system of wishful illusions together with a disavowal of reality, such as we find nowhere else but in a state of blissful hallucinatory confusion. Religion's eleventh commandment is "Thou shalt not question. ". Sigmund Freud
[ترجمه ترگمان]دین یک سیستم اوهام پوچ و واهی با انکار واقعیت است، از قبیل پیدا کردن هیچ کجا بجز در حالت سردرگمی و آشفتگی فرمان یازدهم دین عبارت است از \"تو نباید\" سوال کنی \" زیگموند فروید
[ترجمه گوگل]دین یک سیستم توهین آرزوی همراه با تخریب واقعیت است، همانطور که در جایی دیگر، اما در حالت سردرگمی دلپذیر و بی رحمانه فرمان یازدهمین فرقه مذهب 'شما نباید سؤال کنید ' فروید زیگموند

13. But particular abnormalities in biochemistry have been linked to schizophrenia since it was first discovered that hallucinatory drugs could induce a psychosis.
[ترجمه ترگمان]اما اختلالات خاصی در بیوشیمی در ارتباط با شیزوفرنی است، زیرا اولین بار کشف شد که مواد مخدر hallucinatory می تواند یک جنون را القا کند
[ترجمه گوگل]اما اختلالات خاصی در بیوشیمی به علت ابتلا به اسکیزوفرنی، کشف شده است که داروهای توهم ممکن است یک روان درمانی ایجاد کند

14. It is, after all, a fairy tale, as the movie's hallucinatory ending proves.
[ترجمه ترگمان]بعد از همه این ماجرا، داستان پریان به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]سرانجام، این یک داستان عجیب و غریب است

15. It was one of the key spices that give the Spice Islands their name, and some historians link its popularity in the spice trade to the hallucinatory effects that result from ingesting large amounts.
[ترجمه ترگمان]این یکی از ادویه اصلی است که نام خود را به جزایر ادویه می دهد و برخی از مورخان شهرت خود را در تجارت ادویه با اثرات hallucinatory که ناشی از خوردن مقادیر زیاد است، پیوند می دهند
[ترجمه گوگل]این یکی از ادویه های کلیدی است که جزایر اسپایس نام خود را به آنها می دهند و برخی از مورخان، محبوبیت آن ها در تجارت ادویه را به اثرات توهم می رسانند که منجر به مصرف مقدار زیاد می شود

پیشنهاد کاربران

توهم یا خیال مغشوش


کلمات دیگر: