بیداری، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن
baited
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• lured, enticed; badgered, bothered, teased
جملات نمونه
1. people formerly baited chained bears for sport
در گذشته مردم برای سرگرمی،سگ ها را به جان خرس های زنجیر شده می انداختند.
کلمات دیگر: