جعلی است، دست بردن در، باطل ساختن، تحریف کردن، تزویر کردن، ساختن
falsified
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• misrepresented; forged; fraudulent; deceptive
جملات نمونه
1. he falsified the accounts
او حساب ها را دستکاری کرد.
2. he falsified the details of his educational background
او درباره ی جزییات سابقه ی تحصیلی خود دروغ پردازی کرد.
3. they were producing falsified champagne
آنها شامپاین تقلبی تولید می کردند.
4. every time he was asked about the murder he falsified
هر بار که درباره ی آن قتل از او پرسش می شد دروغ می گفت.
پیشنهاد کاربران
تحریف کردن, کذب شدن, خلاف واقع ( تخصصی حقوق )
منتفی ( تخصصی حقوق )
کلمات دیگر: