روز بیکاری، روز تعطیل
day off
روز بیکاری، روز تعطیل
انگلیسی به انگلیسی
• vacation day, day when one does not have to work (or study, etc.)
a day off is a day when you do not have to go to work even though it is usually a working day.
a day off is a day when you do not have to go to work even though it is usually a working day.
جملات نمونه
1. I was tempted to take the day off.
[ترجمه ترگمان]وسوسه شدم که آن روز را تعطیل کنم
[ترجمه گوگل]من روز به روز وسوسه شدم
[ترجمه گوگل]من روز به روز وسوسه شدم
2. Your day off is your own .
[ترجمه امیر مؤذن زاده] روز تعطیل شما, روز خود شماست.
[ترجمه ترگمان] روزت رو از دست دادی[ترجمه گوگل]روز خود را خودتان است
3. I'll have to ask my boss for a day off.
[ترجمه FSR] من از رئیسم یک مرخصی روزانه درخواست خواهم کرد .
[ترجمه ترگمان]باید برای یک روز از رئیسم سوال کنم[ترجمه گوگل]من باید روزی از رئیس خود بپرسم
4. I can't remember his taking a single day off work.
[ترجمه ترگمان]حتی یادم نمی اید یک روز هم مرخصی بگیرد
[ترجمه گوگل]من نمی توانم او را به عنوان یک کار روزمره به یاد داشته باشم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم او را به عنوان یک کار روزمره به یاد داشته باشم
5. It was Mrs Dearden's day off, and Paul was on duty in her place.
[ترجمه ترگمان]روز مرخصی خانم Dearden بود و پل هم در جای خود بود
[ترجمه گوگل]این روز خانم داردن بود و پولس در جای او قرار داشت
[ترجمه گوگل]این روز خانم داردن بود و پولس در جای او قرار داشت
6. I'm not sacrificing my day off just to go shopping with Jane.
[ترجمه ترگمان]من روزم را برای خرید با جین تلف نمی کنم
[ترجمه گوگل]من فقط روزی را صرف خرید جین نمی کنم
[ترجمه گوگل]من فقط روزی را صرف خرید جین نمی کنم
7. The manager gave the staff the day off.
[ترجمه ترگمان]مدیر به کارکنان روز مرخصی داد
[ترجمه گوگل]این کارکنان روز را ترک کردند
[ترجمه گوگل]این کارکنان روز را ترک کردند
8. With only one day off in a week working people had barely enough time to arrange the household.
[ترجمه ترگمان]با تنها یک روز مرخصی در یک هفته، افراد شاغل به زحمت می توانستند خانه را مرتب کنند
[ترجمه گوگل]تنها یک روز در یک هفته مردم کار می کردند تا وقت کافی برای ترتیب دادن خانه ها نداشتند
[ترجمه گوگل]تنها یک روز در یک هفته مردم کار می کردند تا وقت کافی برای ترتیب دادن خانه ها نداشتند
9. I took a half day off yesterday.
[ترجمه ترگمان]من دیروز نصف روز رو مرخصی گرفتم
[ترجمه گوگل]روز دیروز من نیمی از روز را صرف کردم
[ترجمه گوگل]روز دیروز من نیمی از روز را صرف کردم
10. He has every third day off .
[ترجمه ترگمان] اون هر روز سومی رو از دست میده
[ترجمه گوگل]او هر روز سوم را دارد
[ترجمه گوگل]او هر روز سوم را دارد
11. I've got a day off tomorrow.
[ترجمه ترگمان]فردا یک روز مرخصی دارم
[ترجمه گوگل]فردا فردا میرم
[ترجمه گوگل]فردا فردا میرم
12. She's at home today - she's having a day off.
[ترجمه ترگمان]امروز در خانه است - او یک روز مرخصی دارد
[ترجمه گوگل]او امروز در خانه است - او یک روز است
[ترجمه گوگل]او امروز در خانه است - او یک روز است
13. We work on Saturdays and have a day off in lieu during the week.
[ترجمه ترگمان]ما روزه ای شنبه کار می کنیم و در ازای این هفته یک روز تعطیل می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در روز شنبه ها کار می کنیم و یک هفته دیگر در هفته می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در روز شنبه ها کار می کنیم و یک هفته دیگر در هفته می کنیم
پیشنهاد کاربران
مرخصی
مرخصی گرفتن
روز تعطیل
مرخصی ( از مدرسه و کار )
در این روز طبق روال عادی شما باید حضور میداشتین در محل کار یا مدرسه. ولی ندارین
در این روز طبق روال عادی شما باید حضور میداشتین در محل کار یا مدرسه. ولی ندارین
مرخصی روزانه
کلمات دیگر: