دروغ بودن، کذب، غلط بودن، اشتباه بودن، خطاکاری، نابکاری، دغلکاری، عدم صداقت، ریاکاری، خیانت، دو رویی، بد عهدی، بی وفایی، (بیشتر جمع) دروغ، دروغگویی، دروغ پردازی
falsity
دروغ بودن، کذب، غلط بودن، اشتباه بودن، خطاکاری، نابکاری، دغلکاری، عدم صداقت، ریاکاری، خیانت، دو رویی، بد عهدی، بی وفایی، (بیشتر جمع) دروغ، دروغگویی، دروغ پردازی
انگلیسی به فارسی
دروغ، سقم، نادرستی، تقلب، خیانت
انگلیسی به انگلیسی
حالات: falsities
• متضاد: truth, truthfulness, veracity, verity
• مشابه: fallacy
• متضاد: truth, verity
• مشابه: falsehood, lie
the falsity of something is the fact that it is untrue; a formal word.
مترادف و متضاد
dishonesty, deception
Synonyms: canard, cheating, deceit, deceptiveness, disingenuousness, double-dealing, duplicity, erroneousness, error, faithlessness, fake, fallacy, falsehood, fib, fraud, fraudulence, hypocrisy, inaccuracy, infidelity, insincerity, lie, mendacity, misrepresentation, perfidiousness, perfidy, prevarication, sham, story, tale, treachery, uncandidness, unfaithfulness, unreality, untruth
Antonyms: honesty, truth, truthfulness
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]دشوار بود که او را به دروغ باورهایش محکوم کند
[ترجمه گوگل]ما حقیقت داستان را نشان داده ایم
[ترجمه گوگل]دروغین اظهارات جهانی می تواند از اظهارات منفرد مناسب محاسبه شود
[ترجمه گوگل]اشتباه و تلخی او فقط مخالف واقعی و مطلوب نیست بلکه تهدید به تضعیف آن است
[ترجمه گوگل]دروغ بودن دروغ است، در حالی که حقیقت حقیقت است
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها برای درمان الهه رحمت به عنوان یک صفحه مد روز دادگاه، حقیقت گمراهی داشتند
[ترجمه گوگل]حس خود را از تقلبی بی گناه خانم پنیمان خاموش می کند و دوباره به او خیره می شود
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش او را به دروغ از خرافات خود نشان داد
[ترجمه گوگل]اظهار نظر نمی تواند حقیقت و یا دروغ را تعیین کند
[ترجمه گوگل]اگر هر گونه دروغ، من، فرستنده، تمام جبران خسارت و مسئولیت قانونی را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]من به حقیقت یا دروغ گفتن چیزی علاقه مند نیستم
the falsity of his claims
دروغ بودن ادعاهای او
the falsity of her smile
ساختگی بودن لبخند او
the falsity of his scientific theories
نادرست بودن نظریات علمی او
Soon, the falsity of his allies became evident.
بهزودی بدعهدی متحدان او آشکار شد.
Her description of the event was full of falsities.
توصیف او از این رویداد پر از دروغپردازی بود.