تراز نیروها، برابری نیروها، تعادل قوا، تعادل قوا in order to maintain the balance of power برای حفظ برابری نیروها
balance of power
تراز نیروها، برابری نیروها، تعادل قوا، تعادل قوا in order to maintain the balance of power برای حفظ برابری نیروها
انگلیسی به فارسی
تراز نیروها، برابری نیروها، تعادل قوا
موازنه قدرت
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sufficient distribution of military or economic power among governments to prevent any one from excessively dominating others.
• (2) تعریف: the distribution of military and economic power among governments at a particular point in history.
- Today the balance of power favors the West.
[ترجمه ترگمان] امروز توازن قدرت به نفع غرب است
[ترجمه گوگل] امروز تعادل قدرت از غرب حمایت می کند
[ترجمه گوگل] امروز تعادل قدرت از غرب حمایت می کند
• state of equilibrium between different forces, condition in which one element is not dominant over another
جملات نمونه
1. The shift in the balance of power in the region has had far-reaching consequences.
[ترجمه ترگمان]تغییر در توازن قدرت در منطقه عواقب گسترده ای داشته است
[ترجمه گوگل]تغییر در تعادل قدرت در منطقه عواقب بسیار وسیعی داشته است
[ترجمه گوگل]تغییر در تعادل قدرت در منطقه عواقب بسیار وسیعی داشته است
2. Firms are trying to shift the balance of power in the labour market back in their favour.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها می کوشند تا تعادل قدرت را در بازار کار به نفع خود تغییر دهند
[ترجمه گوگل]شرکت ها در تلاش هستند تا توازن قدرت را در بازار کار به نفع خود تغییر دهند
[ترجمه گوگل]شرکت ها در تلاش هستند تا توازن قدرت را در بازار کار به نفع خود تغییر دهند
3. A small centre party holds the balance of power in the Assembly.
[ترجمه ترگمان]یک حزب مرکز کوچک تعادل قدرت را در مجلس حفظ می کند
[ترجمه گوگل]یک حزب مرکز کوچک دارای تعادل قدرت در مجلس است
[ترجمه گوگل]یک حزب مرکز کوچک دارای تعادل قدرت در مجلس است
4. Recent developments have swayed the balance of power in the region.
[ترجمه ترگمان]پیشرفت های اخیر توازن قدرت را در منطقه به نوسان در آورده اند
[ترجمه گوگل]تحولات اخیر موجب تعادل قدرت در منطقه شده است
[ترجمه گوگل]تحولات اخیر موجب تعادل قدرت در منطقه شده است
5. Crisis situations tend to tilt the balance of power in favour of the president.
[ترجمه ترگمان]شرایط بحران تمایل دارند که توازن قدرت به نفع رئیس جمهور را کج کنند
[ترجمه گوگل]وضعیت بحرانی تمایل دارد که تعادل قدرت را به نفع رئیس جمهور تقسیم کند
[ترجمه گوگل]وضعیت بحرانی تمایل دارد که تعادل قدرت را به نفع رئیس جمهور تقسیم کند
6. The balance of power swung wildly from one party to the other.
[ترجمه ترگمان]تعادل قدرت از یک حزب به سوی دیگر تاب می خورد
[ترجمه گوگل]تعادل قدرت از طرف یک طرف به سوی دیگر چرخید
[ترجمه گوگل]تعادل قدرت از طرف یک طرف به سوی دیگر چرخید
7. The war brought about a shift in the balance of power.
[ترجمه ترگمان]جنگ منجر به تغییر در توازن قدرت شد
[ترجمه گوگل]جنگ باعث تغییر در تعادل قدرت شد
[ترجمه گوگل]جنگ باعث تغییر در تعادل قدرت شد
8. The balance of power shifted away from workers towards employers.
[ترجمه ترگمان]تعادل قدرت از کارگران به سمت کارفرمایان دور شد
[ترجمه گوگل]تعادل قدرت از کارگران به سمت کارفرمایان منتقل شد
[ترجمه گوگل]تعادل قدرت از کارگران به سمت کارفرمایان منتقل شد
9. Some headway has been made towards restoring the balance of power.
[ترجمه ترگمان]پیشرفت هایی در زمینه احیای تعادل قدرت صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]برخی از پیشرفت ها در راستای بازگرداندن تعادل قدرت صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]برخی از پیشرفت ها در راستای بازگرداندن تعادل قدرت صورت گرفته است
10. This shifts the balance of power towards leasing companies and vehicle hire groups.
[ترجمه ترگمان]این امر توازن قدرت را به شرکت های لیزینگ و استخدام گروه ها تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]این توازن قدرت را نسبت به شرکت های اجاره ای و گروه های استخدام خودرو تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]این توازن قدرت را نسبت به شرکت های اجاره ای و گروه های استخدام خودرو تغییر می دهد
11. They agreed in rejecting the balance of power as a hopelessly inefficient mechanism for this purpose.
[ترجمه ترگمان]آن ها در رد تعادل قدرت به عنوان یک مکانیسم ناامید کننده برای این منظور توافق کردند
[ترجمه گوگل]آنها در رد توازن قدرت به عنوان یک مکانیسم ناامیدکننده ناکارآمد برای این هدف توافق کردند
[ترجمه گوگل]آنها در رد توازن قدرت به عنوان یک مکانیسم ناامیدکننده ناکارآمد برای این هدف توافق کردند
12. The power of the wind is at your command. The balance of power must be preserved.
[ترجمه ترگمان]قدرت باد در فرمان شماست تعادل قدرت باید حفظ شود
[ترجمه گوگل]قدرت باد در فرمان شماست تعادل قدرت باید حفظ شود
[ترجمه گوگل]قدرت باد در فرمان شماست تعادل قدرت باید حفظ شود
13. The election of so many Republicans to Congress has changed the balance of power in Washington.
[ترجمه ترگمان]انتخاب بسیاری از جمهوریخواهان کنگره، تعادل قدرت در واشنگتن را تغییر داده است
[ترجمه گوگل]انتخاب بسیاری از جمهوری خواهان به کنگره تعادل قدرت را در واشنگتن تغییر داده است
[ترجمه گوگل]انتخاب بسیاری از جمهوری خواهان به کنگره تعادل قدرت را در واشنگتن تغییر داده است
14. With 18% of the votes, the Green Party now holds the balance of power in the national assembly.
[ترجمه ترگمان]با ۱۸ درصد آرا، حزب سبز اکنون توازن قدرت را در مجلس ملی حفظ می کند
[ترجمه گوگل]با 18 درصد آرا، حزب سبز اکنون تعادل قدرت را در مجمع ملی حفظ می کند
[ترجمه گوگل]با 18 درصد آرا، حزب سبز اکنون تعادل قدرت را در مجمع ملی حفظ می کند
in order to maintain the balance of power
برای حفظ برابری نیروها
پیشنهاد کاربران
balance of power ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: موازنۀ قدرت
تعریف: تعادل حاصل از توزیع قدرت میان دولت ها
واژه مصوب: موازنۀ قدرت
تعریف: تعادل حاصل از توزیع قدرت میان دولت ها
کلمات دیگر: