(adjective) دلهره آور، ترسناک، رعب آور، ترس انگیز، هولناک، وحشتناک، تشویش زا، مضطرب کنند، اضطراب آور
daunting
(adjective) دلهره آور، ترسناک، رعب آور، ترس انگیز، هولناک، وحشتناک، تشویش زا، مضطرب کنند، اضطراب آور
انگلیسی به فارسی
دلهرهآور، ترسناک، رعبآور، ترسانگیز، هولناک، وحشتناک، تشویشزا، مضطربکننده، اضطرابآور
دلهره آور، ترساندن، رام کردن، بی جرات کردن
انگلیسی به انگلیسی
• intimidating, awesome
جملات نمونه
1. They were faced with the daunting task of restoring the house.
[ترجمه ترگمان]آن ها با وظیفه سخت بازسازی خانه مواجه بودند
[ترجمه گوگل]آنها با وظیفه وحشتناک بازگرداندن خانه مواجه شدند
[ترجمه گوگل]آنها با وظیفه وحشتناک بازگرداندن خانه مواجه شدند
2. The trip seemed rather daunting for a young girl.
[ترجمه ترگمان]سفر به نظر کمی ترسناک می رسید برای یک دختر جوان
[ترجمه گوگل]این سفر برای یک دختر جوان به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]این سفر برای یک دختر جوان به نظر می رسید
3. Travelling alone around the world is a daunting prospect.
[ترجمه ترگمان]مسافرت به تنهایی در سراسر جهان یک چشم انداز ترسناک است
[ترجمه گوگل]سفر به تنهایی در سراسر جهان چشم انداز دلهره آور است
[ترجمه گوگل]سفر به تنهایی در سراسر جهان چشم انداز دلهره آور است
4. She has the daunting task of cooking for 20 people every day.
[ترجمه ترگمان]او هر روز وظیفه آشپزی ۲۰ نفر را به عهده دارد
[ترجمه گوگل]او کار دشواری را برای آشپزی برای هر روز 20 نفر انجام داده است
[ترجمه گوگل]او کار دشواری را برای آشپزی برای هر روز 20 نفر انجام داده است
5. The government now faces the daunting task of restructuring the entire health service.
[ترجمه ترگمان]دولت اکنون با وظیفه خطیر بازسازی کل خدمات بهداشتی مواجه است
[ترجمه گوگل]دولت اکنون با وظیفه ی دشوار بازسازی کل خدمات بهداشتی مواجه است
[ترجمه گوگل]دولت اکنون با وظیفه ی دشوار بازسازی کل خدمات بهداشتی مواجه است
6. He's got the daunting task of following in Ferguson's footsteps.
[ترجمه ترگمان]او وظیفه daunting دنبال کردن پای فرگوسن را انجام داد
[ترجمه گوگل]او وظیفه وحشتناکی در پیروزی در فرگوسن است
[ترجمه گوگل]او وظیفه وحشتناکی در پیروزی در فرگوسن است
7. The task before us is a daunting one.
[ترجمه ترگمان]وظیفه پیش از ما یک کار دلهره آور است
[ترجمه گوگل]وظیفه ما قبل از ما یک گمراه کننده است
[ترجمه گوگل]وظیفه ما قبل از ما یک گمراه کننده است
8. The prospect of meeting the President is quite daunting.
[ترجمه ترگمان]چشم انداز ملاقات رئیس جمهور بسیار وحشتناک است
[ترجمه گوگل]چشم انداز دیدار رئیس جمهور بسیار دشوار است
[ترجمه گوگل]چشم انداز دیدار رئیس جمهور بسیار دشوار است
9. Starting a new job can be a daunting prospect.
[ترجمه ترگمان]شروع یک شغل جدید می تواند یک چشم انداز ترسناک باشد
[ترجمه گوگل]شروع یک کار جدید می تواند یک چشم انداز دلخراش باشد
[ترجمه گوگل]شروع یک کار جدید می تواند یک چشم انداز دلخراش باشد
10. The immensity of the task is daunting.
[ترجمه ترگمان]عظمت این کار وحشتناک است
[ترجمه گوگل]عظمت وظیفه دلهره آور است
[ترجمه گوگل]عظمت وظیفه دلهره آور است
11. Prosecution lawyers face a daunting obstacle-race across uncharted territory.
[ترجمه ترگمان]وکلای دادستانی با یک مسابقه با مانع بزرگ روبرو هستند - که در آن منطقه کشف نشده است
[ترجمه گوگل]وکلای دادستانی با یک مانع وحشتناک در سراسر قلمرو ناشناخته مواجه هستند
[ترجمه گوگل]وکلای دادستانی با یک مانع وحشتناک در سراسر قلمرو ناشناخته مواجه هستند
12. The odds on this coming to pass are daunting.
[ترجمه ترگمان]احتمالات وقوع این حادثه وحشتناک هستند
[ترجمه گوگل]احتمال این که این اتفاق بیفتد، دلهره آور است
[ترجمه گوگل]احتمال این که این اتفاق بیفتد، دلهره آور است
13. Don't think of computers as a daunting modern technology; they're only a means to an end.
[ترجمه ترگمان]به کامپیوترها به عنوان یک تکنولوژی جدید پیشرفته فکر نکنید؛ آن ها تنها وسیله ای برای رسیدن به یک هدف هستند
[ترجمه گوگل]فکر نکنید کامپیوترها به عنوان تکنولوژی مدرن ترسناک؛ آنها تنها وسیله ای برای پایان دادن هستند
[ترجمه گوگل]فکر نکنید کامپیوترها به عنوان تکنولوژی مدرن ترسناک؛ آنها تنها وسیله ای برای پایان دادن هستند
14. The cable industry faces daunting technical challenges.
[ترجمه ترگمان]صنعت کابل با چالش های فنی جدی مواجه است
[ترجمه گوگل]صنعت کابلی با چالش های فنی مواجه است
[ترجمه گوگل]صنعت کابلی با چالش های فنی مواجه است
دانشنامه عمومی
دلهره آور
پیشنهاد کاربران
طاقت فرسا
دلهره آور، مضطرب کننده، رعب آور، اضطراب آور
سهمگین
حوصله بر، انتخاب دشوار ( از نظر ذهنی ) ، نامطمئن
. For some it is daunting to start to use a tool like 9 - Boxes
برای بعضی ها استفاده از جعبه ی ابزار �۹ خانه ای� انتخاب نامطمئنی است.
. For some it is daunting to start to use a tool like 9 - Boxes
برای بعضی ها استفاده از جعبه ی ابزار �۹ خانه ای� انتخاب نامطمئنی است.
Daunting task یعنی کار خیلی دشوار
adjective
[more daunting; most daunting]
🔴 somewhat formal : tending to make people afraid or less confident : very difficult to do or deal with
🔵a daunting [=intimidating, overwhelming] task
🔵Few things are more daunting than having to speak in front of a large crowd.
🔵Shakespeare's plays can be daunting for a young reader.
تشویش زا - سست کننده - عامل کاهش اراده - بی اراده گر - ترسناک - دهشناک - وحشتناک - ترسناک - رعب آور - مضطرب کننده
[more daunting; most daunting]
🔴 somewhat formal : tending to make people afraid or less confident : very difficult to do or deal with
🔵a daunting [=intimidating, overwhelming] task
🔵Few things are more daunting than having to speak in front of a large crowd.
🔵Shakespeare's plays can be daunting for a young reader.
تشویش زا - سست کننده - عامل کاهش اراده - بی اراده گر - ترسناک - دهشناک - وحشتناک - ترسناک - رعب آور - مضطرب کننده
Persian uses a version if Arabic script which can make it specially daunting
Example
Example
کلمات دیگر: