کلمه جو
صفحه اصلی

famously


بطورعالی، بسیارخوب

انگلیسی به فارسی

به‌طرز عالی، بسیارخوب


انگلیسی به انگلیسی

• in a famous manner; well, excellently (informal); exceptionally, remarkably
you use famously to refer to the fact that someone or something is well-known.
if you get on famously with someone, you are very friendly with each other and enjoy meeting and being together.

جملات نمونه

1. Authors are famously ignorant about the realities of publishing.
[ترجمه ترگمان]نویسندگان از واقعیات انتشار خبر می دهند
[ترجمه گوگل]نویسندگان در مورد واقعیت های چاپ و نشر بسیار نادان هستند

2. Sontag was once famously described as the most intelligent woman in America.
[ترجمه ترگمان]Sontag زمانی به عنوان the زن در آمریکا شناخته شد
[ترجمه گوگل]Sontag یک بار مشهور به عنوان زن هوشمند ترین در امریکا توصیف شد

3. The two children got on famously.
[ترجمه هومن حاجی کریمی] دو کودک عالی پیشرفت می کردند.
[ترجمه ترگمان]این دو کودک به خوبی از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]این دو فرزند معروف شدند

4. He was a famously peppery lawyer.
[ترجمه هومن حاجی کریمی] او وکیلی تند خو و بدزبان بود.
[ترجمه ترگمان]او یک وکیل معروف و فلفلی بود
[ترجمه گوگل]او یک وکیل مشهور فلفل بود

5. The Mona Lisa has a famously enigmatic smile.
[ترجمه ترگمان]مونا لیزا لبخند اسرار آمیز مشهوری دارد
[ترجمه گوگل]مونا لیزا یک لبخند معروف مبهم دارد

6. The trouble with common sense, as Voltaire famously observed, is that it is not very common.
[ترجمه ترگمان]همانطور که ول تر می گوید، مشکل با عقل سلیم، این است که بسیار رایج نیست
[ترجمه گوگل]همانطور که ولتر مشهور است، مشکل با عقل سلیم است، که بسیار معمول نیست

7. His brother is doing famously in his new job.
[ترجمه ترگمان]برادر او در شغل جدیدش به خوبی عمل می کند
[ترجمه گوگل]برادرش در کار جدید خود به خوبی کار می کند

8. He's designed dresses for many celebrities, most famously the Queen.
[ترجمه ترگمان]او برای بسیاری از افراد مشهور لباس طراحی کرده است، که مشهورترین ملکه است
[ترجمه گوگل]او برای بسیاری از افراد مشهور طراحی شده است، که بیشترین معروف آن ملکه است

9. Some newspapers, most famously the New York Times, refuse to print the word Ms.
[ترجمه ترگمان]برخی از روزنامه ها، معروف ترین روزنامه نیویورک تایمز، از چاپ کلمه خانم امتناع می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از روزنامه ها، بیشتر از معروف ترین نیویورک تایمز، از چاپ کلمه خانم خودداری می کنند

10. Richard Burton famously remarried Elizabeth Taylor.
[ترجمه ترگمان]ریچارد برتون به خوبی با الیزابت تیلور ازدواج کرد
[ترجمه گوگل]ریچارد برتون به تازگی ازدواج کرده الیزابت تیلور

11. I got on famously with Leary from the first time we met.
[ترجمه ترگمان]من از اولین باری که با Leary ملاقات کردیم به طور عالی با لیری هم کاری کردم
[ترجمه گوگل]من از اولین بار با ملاقات لری آشنا شدیم

12. He is famously reticent in talking about his extraordinary physical ordeal.
[ترجمه ترگمان]او به طور مشهور در صحبت درباره شکنجه جسمی فوق العاده خود محتاط است
[ترجمه گوگل]او در صحبت کردن در مورد جنجال های جسمانی فوق العاده خود، بسیار متواضع است

13. A policeman famously put his helmet over my chest to protect my modesty.
[ترجمه ترگمان]یک پلیس به طور مشهور کلاه خود را روی سینه ام گذاشت تا از فروتنی من محافظت کند
[ترجمه گوگل]یک پلیس معروف، کلاه خود را بر روی سینه خود قرار داده تا از کمرنگ بودن من محافظت کند

14. They spoke with me and we got on famously.
[ترجمه ترگمان]اونا با من صحبت کردن و ما با هم تفاهم داریم
[ترجمه گوگل]آنها با من سخن گفتند و ما به خوبی می دانیم

پیشنهاد کاربران

به طور معروف، به صورت شناخته شده، معروف است که. . .

آشکارا

به نقل از هزاره:
[محاوره] عالی، محشر، معرکه، خیلی خوب

خیلی خوب


کلمات دیگر: