بالکنت، گیرکنان، بتردید، ازروی بی ثباتی
falteringly
بالکنت، گیرکنان، بتردید، ازروی بی ثباتی
انگلیسی به فارسی
مبهوت
انگلیسی به انگلیسی
• hesitatingly, waveringly; unsteadily, in an unstable manner
جملات نمونه
1. However falteringly, the Precautionary Principle is clearly evident in many of the decisions now being taken.
[ترجمه ترگمان]با این حال، اصل Precautionary به وضوح در بسیاری از تصمیمات اتخاذ شده مشهود است
[ترجمه گوگل]با این حال، به طور ناگهانی، اصل احتیاط در بسیاری از تصمیمات که در حال حاضر گرفته می شود، واضح است
[ترجمه گوگل]با این حال، به طور ناگهانی، اصل احتیاط در بسیاری از تصمیمات که در حال حاضر گرفته می شود، واضح است
2. Falteringly she took out a match and lit it.
[ترجمه ترگمان]و یک کبریت درآورد و آن را روشن کرد
[ترجمه گوگل]به تدریج او یک مسابقه را گرفت و آن را روشن کرد
[ترجمه گوگل]به تدریج او یک مسابقه را گرفت و آن را روشن کرد
3. The aunt selling nuts answered falteringly, What effect does it produce on the child beside?
[ترجمه ترگمان]عمه selling پاسخ داد: چه تاثیری بر کودک در کنار آن می گذارد؟
[ترجمه گوگل]عمه فروش آجیل به طرز وحشیانه پاسخ داد: چه تأثیری بر کودک در کنار آن ایجاد می کند؟
[ترجمه گوگل]عمه فروش آجیل به طرز وحشیانه پاسخ داد: چه تأثیری بر کودک در کنار آن ایجاد می کند؟
4. The German war machine had lumbered falteringly over the frontier and come to a standstill near Linz.
[ترجمه ترگمان]ماشین جنگی آلمان به کندی از مرز عبور کرده و نزدیک لینتس توقف کرده بود
[ترجمه گوگل]ماشین جنگی آلمان به طور ناگهانی از مرز عبور کرده و در نزدیکی لینز متوقف شده است
[ترجمه گوگل]ماشین جنگی آلمان به طور ناگهانی از مرز عبور کرده و در نزدیکی لینز متوقف شده است
5. The German war machine had lumbered falteringly over the frontier and come to a standstill Linz.
[ترجمه ترگمان]ماشین جنگی آلمان به کندی از مرز عبور کرده و لینتس توقف کرده بود
[ترجمه گوگل]ماشین جنگی آلمان به طور ناگهانی از مرز عبور کرده و Linz متوقف شده است
[ترجمه گوگل]ماشین جنگی آلمان به طور ناگهانی از مرز عبور کرده و Linz متوقف شده است
6. "It is the one called 'The Milky Way, '" Dr. Thaddeus falteringly replied.
[ترجمه ترگمان]دکتر (تادیوس)جواب داد: \" این یکی به نام راه شیری است \"
[ترجمه گوگل]'این یکی به نام' راه شیری '،' دکتر Thaddeus به طرز ناقص پاسخ داد
[ترجمه گوگل]'این یکی به نام' راه شیری '،' دکتر Thaddeus به طرز ناقص پاسخ داد
7. That is the task that I have been engaged in, falteringly, in the years since then: polishing the jewel of my own being to allow its natural radiance and beauty to shine through.
[ترجمه ترگمان]این وظیفه ای است که از آن زمان به بعد در آن شرکت کرده ام: صیقل دادن جواهر خود من برای اجازه دادن به درخشش طبیعی و زیبایی آن
[ترجمه گوگل]این وظیفه ای است که من در سال های بعد از آن به طور ناگهانی مشغول بودم: جواهر خودم را نقاشی کنید تا اجازه دهید نور خورشید و زیبایی های طبیعی آن از بین برود
[ترجمه گوگل]این وظیفه ای است که من در سال های بعد از آن به طور ناگهانی مشغول بودم: جواهر خودم را نقاشی کنید تا اجازه دهید نور خورشید و زیبایی های طبیعی آن از بین برود
8. She pointed the direction, and Mr. Button, bathed in cool perspiration, turned falteringly, and began to mount to the second floor.
[ترجمه ترگمان]او جهت را نشان داد و آقای باتن عرق سردی بر پیشانی او گذاشت و به طبقه دوم رفت
[ترجمه گوگل]او جهت را نشان داد و آقای دکمه، با صدای خنک خنک شد، به زحمت افتاد و شروع به بلند شدن به طبقه دوم کرد
[ترجمه گوگل]او جهت را نشان داد و آقای دکمه، با صدای خنک خنک شد، به زحمت افتاد و شروع به بلند شدن به طبقه دوم کرد
9. Here the child's voice lost its self-possessed note and became falteringly human.
[ترجمه ترگمان]در اینجا صدای کودک خود را از دست داد و به صورت انسانی در آمد
[ترجمه گوگل]در اینجا صدای کودک، یادداشت خود را از دست داد و از نظر فطری انسان را از دست داد
[ترجمه گوگل]در اینجا صدای کودک، یادداشت خود را از دست داد و از نظر فطری انسان را از دست داد
پیشنهاد کاربران
سکندری خوران
کلمات دیگر: