کلمه جو
صفحه اصلی

famished


قحطی زده، گرسنه

انگلیسی به فارسی

قحطی‌زده ،گرسنه


گمشده، گرسنگی کشیدن، گرسنگی دادن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: very hungry.
مشابه: ravenous

- The famished prisoners devoured their meager rations.
[ترجمه ترگمان] زندانیان گرسنه جیره غذایشان را خوردند
[ترجمه گوگل] زندانیان فریب خورده جیره های ناتوان خود را می خوردند
- What's for dinner? I'm famished!
[ترجمه ترگمان] برای شام چه خبر است؟ من گشنمه!
[ترجمه گوگل] شام چی داریم؟ من گمشده ام

• very hungry, starved
if you say that you are famished, you mean that you are very hungry; an informal word.

مترادف و متضاد

starving


Synonyms: could eat a horse, dog-hungry, empty, flying light, having the munchies, hollow, hungering, hungry, ravening, ravenous, starved, starved to death, voracious


Antonyms: full, sated, satiated, satisfied


جملات نمونه

1. What's for supper? I'm famished.
[ترجمه ترگمان]شام چیست؟ از گرسنگی می میرم
[ترجمه گوگل]برای شام چه خبر؟ من گمشده ام

2. Isn't dinner ready? I'm famished.
[ترجمه ترگمان]شام آماده نیست؟ از گرسنگی می میرم
[ترجمه گوگل]آیا شام آماده نیست؟ من گمشده ام

3. The child looked half famished.
[ترجمه ترگمان]کودک از گرسنگی نیمه جان شده بود
[ترجمه گوگل]کودک به ندرت نومید شد

4. I was famished, having had no food or sleep for thirty hours.
[ترجمه ترگمان]من از گرسنگی داشتم و برای سی ساعت خواب یا خواب دیده بودم
[ترجمه گوگل]من گمش شدم، غذا نداشتم و سی و سه ساعت خواب نداشتم

5. When's lunch? I'm famished!
[ترجمه ترگمان]ناهار کی؟ من گشنمه!
[ترجمه گوگل]وقتی ناهار میخوری؟ من گمشده ام

6. What's for dinner? I'm absolutely famished.
[ترجمه ترگمان]برای شام چه خبر است؟ من کاملا گرسنه هستم
[ترجمه گوگل]شام چی داریم؟ من کاملا مرده ام

7. A sated man loathes honey, But to a famished man any bitter thing is sweet.
[ترجمه ترگمان]یک مرد سیراب از عسل، اما برای یک مرد گرسنه هر چیز تلخی شیرین است
[ترجمه گوگل]یک مرد خیس خورده عسل، اما به یک مرد گرسنه، هر چیز تلخ شیرین است

8. Bernadette was famished most of the time.
[ترجمه ترگمان]برنادت بیشتر اوقات خیلی گرسنه بود
[ترجمه گوگل]برنادت اغلب از هم گزیده بود

9. Many famished in the countryside during the drought.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از قحطی در روستا در طی خشکسالی دیده می شوند
[ترجمه گوگل]در خلال خشکسالی بسیاری در حومه شهر گم میشوند

10. All of the refugees looked famished.
[ترجمه ترگمان]همه مهاجرین گرسنه به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]همه پناهجویان ناراحت شدند

11. Grimsby: Come come come, you must be famished.
[ترجمه ترگمان]Grimsby:، تو باید گرسنه باشی
[ترجمه گوگل]گریمسبای: بیا می آیند، شما باید گرسنه باشد

12. The famished old folk could only swallow their tears.
[ترجمه ترگمان]مردم پیر گرسنه فقط نمی توانستند اشک خود را فرو کنند
[ترجمه گوگل]قوم قدیمی گمشده تنها می توانند اشک های خود را فرو برد

13. I famished, mum can you be a little quicker?
[ترجمه ترگمان]از گرسنگی می پرسم: مامان می تونی یه کم تندتر بری؟
[ترجمه گوگل]من گمشده، مادر شما می توانید کمی سریعتر؟

14. His strength is famished, And calamity is ready at his side.
[ترجمه ترگمان]نیرویش از گرسنگی است و مصیبت در کنارش آماده است
[ترجمه گوگل]قدرت او مرده است و فاجعه در طرف او آماده است

پیشنهاد کاربران

گرسنگی شدید

خیلی گرسنه.
I am famished.


کلمات دیگر: