1. a desolate house
خانه ی متروکه
2. the city's most desolate neighborhood
ویرانه ترین محله ی شهر
3. the weak and the desolate
ناتوانان و مسکینان
4. his departure made his mother desolate
رفتن او مادرش را غمزده کرد.
5. i am tired of this desolate life
از این زندگی فلاکت بار خسته ام.
6. after the death of her husband, she felt completely desolate
پس از مرگ شوهرش کاملا احساس بی کسی می کرد.
7. The house stands desolate and empty.
[ترجمه ترگمان]خانه خالی و خالی است
[ترجمه گوگل]خانه خالی و خالی است
8. The city was burnt to a desolate waste.
[ترجمه ترگمان]شهر به کلی از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]شهر به زباله های خالی سوخته شد
9. The house stood in a bleak and desolate landscape.
[ترجمه ترگمان]خانه در یک منظره غم انگیز و متروک ایستاده بود
[ترجمه گوگل]خانه در یک چشم انداز غم انگیز و بی نظیر ایستاده بود
10. The house was desolate, ready to be torn down.
[ترجمه ترگمان]خانه خالی و آماده برای پاره شدن بود
[ترجمه گوگل]خانه خالی بود، آماده پاره شدن بود
11. The moors looked bleak and desolate in the rain.
[ترجمه ترگمان]در میان باران هوا سرد و متروک به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]خزه ها در باران غلیظ و بی روح بودند
12. We all felt absolutely desolate when she left.
[ترجمه ترگمان]وقتی او رفت همه ما کاملا احساس تنهایی می کردیم
[ترجمه گوگل]وقتی همه چیز را ترک کرد، همه احساس خجالت کردند
13. He has been desolate since his wife died.
[ترجمه ترگمان]از زمان مرگ همسرش، او تنها بوده است
[ترجمه گوگل]او از زمان مرگ همسرش ویران شده است
14. The town has a desolate visage.
[ترجمه ترگمان]این شهر، صورت desolate دارد
[ترجمه گوگل]این شهر دارای فضایی خالی است
15. She felt desolate when her closest friend moved away.
[ترجمه ترگمان]وقتی نزدیک ترین دوستش از او دور شد، احساس تنهایی می کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که نزدیکترین دوستش دور رفت، احساس ویران کرد
16. She was utterly desolate after losing her baby.
[ترجمه ترگمان]بعد از این که بچه را از دست داد، کاملا تنها بود
[ترجمه گوگل]او پس از از دست دادن کودکش، کاملا از بین رفت