کلمه جو
صفحه اصلی

every now and then


گاه و بیگاه، گهگاه، گاهی، هر چند گاه، هرچندوقت یکبار، گاه گاهی

انگلیسی به فارسی

هر زمان و هر زمان


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: from time to time; occasionally.

• sometimes, from time to time, occasionally, every once in a while

جملات نمونه

1. Every now and then he regretted his decision.
[ترجمه ترگمان]گاه گاه از تصمیم خود پشیمان می شد
[ترجمه گوگل]هر روز و پس از آن او تصمیم خود را پشیمان شد

2. Dunk the sponge in water every now and then to stop it from drying out.
[ترجمه ترگمان]گاهی اسفنج را در آب نگه می دارد و بعد آن را از خشک شدن باز می دارد
[ترجمه گوگل]حالا هر بار اسکرت را در آب بشویید تا آن را از خشک شدن خارج نکنید

3. Stir the batter every now and then to keep it from separating.
[ترجمه ترگمان]گاهی با هم مخلوط کنید و سپس آن را از هم جدا کنید
[ترجمه گوگل]خمیر را هر بار بشویید و سپس آن را از جدایی جدا کنید

4. I still see her every now and then.
[ترجمه نجوا حق پرست] من هنوز گهگاهی او را میبینم
[ترجمه ترگمان]من هنوز او را می بینم
[ترجمه گوگل]من همیشه او را میبینم

5. I like to smoke a big cigar every now and then.
[ترجمه ترگمان]هر چند وقت یک بار سیگار می کشم و سیگار می کشم
[ترجمه گوگل]من می خواهم هر وعده سیگار کشیدن بزنم

6. I see him every now and then, but not often.
[ترجمه ترگمان]گاهی او را می بینم، اما نه زیاد
[ترجمه گوگل]من او را هم اکنون و بعد میبینم، اما اغلب اوقات

7. I hear from him every now and then.
[ترجمه ترگمان] هر وقت و اون موقع ازش خبر دارم
[ترجمه گوگل]من همیشه از او شنیدم

8. Every now and then when Lady Flora wanted to talk scandal with her friends, Honor was allowed to go riding.
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه وقتی لیدی فلورا می خواست با دوستانش رسوایی و جنجال راه بیندازد، عالی جناب اجازه رفتن به خانه را داشت
[ترجمه گوگل]هر زمان که لیدی فلورا می خواست با دوستانش صحبت کرد، هونور اجازه رفتن به سواری داد

9. I kept thinking about the cockroaches, every now and then flicking on the switch to see if they were there.
[ترجمه ترگمان]مدام به سوسک ها فکر می کردم، هر لحظه و بعد، کلید را ورق می زدم تا ببینم آن ها آنجا هستند یا نه
[ترجمه گوگل]من در مورد سوسکها فکر میکردم، هر لحظه و پس از آن روی سوئیچ فریاد زدند تا ببینند آیا آنها وجود دارند

10. Every now and then there are ledges I can rest on and even enjoy myself for a little while.
[ترجمه ترگمان]هر چند گاه و بیگاه کسانی هستند که می توانم استراحت کنم و حتی برای مدت کوتاهی از خودم لذت ببرم
[ترجمه گوگل]هر زمان و هر وقت من می توانستم بمانم و حتی کمی از خودم لذت ببرم

11. I get right sick, every now and then, at the bad news.
[ترجمه ترگمان]من همیشه مریض میشم، هر وقت و اون موقع تو اخبار بد
[ترجمه گوگل]من همواره در معرض بدی قرار گرفتم

12. The men were ambling along, stopping every now and then for rests, biding time until their turn came round.
[ترجمه ترگمان]مردها قدم به قدم پیش می رفتند و گاه و بیگاه منتظر استراحت بودند تا نوبت خود فرا برسد
[ترجمه گوگل]مردان در حال حرکت کردن بودند، هر زمانی و هر زمان که برای تعطیلات بازی می کردند، زمانی را که تا پایان کار خود به پایان رسید، متوقف کردند

13. Every now and then he lifted a finger off the wheel and pointed out some famous bridge or statue or museum.
[ترجمه ترگمان]هر از گاهی او انگشتش را از روی چرخ بلند می کرد و به پل معروف یا مجسمه یا موزه اشاره می کرد
[ترجمه گوگل]هر روز و پس از آن یک انگشت را از چرخ برداشت و اشاره کرد به برخی از پل معروف یا مجسمه یا موزه

14. Keyboard, mouse and joystick are supported, but every now and then the planes seem to do their own thing!
[ترجمه ترگمان]صفحه کلید، موس و joystick پشتیبانی می شوند، اما هر از گاهی به نظر می رسد که هواپیماها کار خود را انجام می دهند!
[ترجمه گوگل]صفحه کلید، ماوس و جوی استیک پشتیبانی می شوند، اما هر زمان که هواپیما به نظر می رسد، کار خود را انجام می دهد!

پیشنهاد کاربران

هر از گاهی

بعضی وقت ها

گاهی وقتا - بعضی وقتا

هر چند وقت یکبار

بیشتر وقت ها ولی نه همیشه
Sometimes but not often

گاه و بیگاه

برخی اوقات

هر از گاهی، گاه گداری

هر از چند گاه، گاه و بیگاه

گاه و بیگاه
Occasionally

هر وقت بشه، هر وقت شد


کلمات دیگر: