کلمه جو
صفحه اصلی

flattering


معنی : چاپلوس
معانی دیگر : تملق امیز، چاپلوسانه، متملق، چرب زبان، چرب ونرم

انگلیسی به فارسی

تملق آمیز، چاپلوسانه، متملق، چرب‌زبان، چرب‌ونرم


دلپذیر، چاپلوس


انگلیسی به انگلیسی

• praising, complimenting
act of praising, act of complimenting
if someone's behaviour towards you is flattering, it is pleasing because it shows that they have a high opinion of you.
if a picture or piece of clothing is flattering, it makes you appear more attractive than you usually do.
see also flatter.

صفت ( adjective )
(1) تعریف: making one feel proud or pleased with oneself because of the compliment of another or because of something considered complimentary.

- The job offer was flattering, but he wasn't convinced that he was truly prepared for so much responsibility.
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد شغلی خوشایند بود، اما مطمئن نبود که او واقعا برای این همه مسئولیت آماده است
[ترجمه گوگل] پیشنهاد شغلی لعنتی بود، اما او قانع نشد که واقعا برای مسئولیت بسیار آماده بود
- The comment about her weight loss was intended to be flattering, but instead she was a little offended by it.
[ترجمه ترگمان] اظهار نظر در مورد از دست دادن وزن او قصد چاپلوسی داشت، اما در عوض کمی از این موضوع رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه گوگل] اظهار نظر در مورد کاهش وزن او در نظر گرفته شده بود، اما در عوض او کمی از آن مجروح شده بود

(2) تعریف: representing one favorably; giving a positive impression of someone or something.
مشابه: complimentary

- Her former boss wrote many flattering things about her in his letter of recommendation.
[ترجمه ترگمان] رئیس سابق او چیزهای زیادی در مورد او در نامه اش به توصیه نوشت
[ترجمه گوگل] رئیس سابق او در نامه ای از توصیه های خود، چیزهای بسیار خوبی را در مورد او نوشت
- I love the flattering lighting in that restaurant; it hides all my flaws!
[ترجمه ترگمان] من عاشق نورپردازی تملق آمیز این رستوران هستم؛ همه flaws را پنهان می کند!
[ترجمه گوگل] من عاشق روشنایی دلپذیر در آن رستوران هستم آن همه معایب من را پنهان می کند!
- This dress has a more flattering shape for you than the other one.
[ترجمه مینا] این لباس نسبت به دیگری بیشتر به شما می آید.
[ترجمه ترگمان] این لباس برای شما مناسب تر از اون یکی لباس داره
[ترجمه گوگل] این لباس برای شما بهتر از دیگران است
- All her friends say that high-heeled shoes would be flattering to her legs, but she still won't wear them.
[ترجمه ترگمان] تمام دوستان او می گویند که کفش های پاشنه بلند روی پاهای او لطف دارند، اما او هنوز آن ها را نخواهد پوشید
[ترجمه گوگل] همه دوستانش می گویند که کفش های پاشنه بلند به پاهای خود می لرزد، اما هنوز هم آنها را نمی پوشاند

مترادف و متضاد

چاپلوس (صفت)
subservient, obsequious, smooth-tongued, flattering, servile, sweet-mouthed

laudatory


Synonyms: favorable, complimentary


جملات نمونه

1. he kept flattering his boss
او مرتبا پیش رئیس خود چاپلوسی می کرد.

2. mahmood was adroit at flattering others
محمود در تملق گویی از دیگران مهارت داشت.

3. I know I am not flattering, so I did not who is cumbersome.
[ترجمه ترگمان]می دانم که چاپلوسی نمی کنم، بنابراین نمی دانستم که چه کسی مزاحم می شود
[ترجمه گوگل]من می دانم که من لعنتی ندارم، بنابراین نمی دانم چه کسی دست و پا گیر است

4. I knew he was only flattering me because he wanted to borrow some money.
[ترجمه ترگمان]می دانستم که او فقط به خاطر این که می خواست کمی پول قرض بگیرد چاپلوسی می کرد
[ترجمه گوگل]من می دانستم که او فقط به من دلگرم کننده بود زیرا می خواست پولی قرض بگیرد

5. The descriptions of her were less than flattering.
[ترجمه ترگمان]توضیحات او کم تر از تعریف و تمجید بود
[ترجمه گوگل]توصیف او کمتر از دلربا بود

6. Many flattering relatives fawned on the rich old man.
[ترجمه ترگمان]بستگان تملق آمیزی نسبت به پیرمرد ثروتمند تملق می گفتند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بستگان فریبنده بر مرد ثروتمند غرق شدند

7. I knew she was just flattering me.
[ترجمه ترگمان]می دانستم که او فقط به من تملق می گفت
[ترجمه گوگل]من می دانستم که او فقط مرا خوشحال می کند

8. It's a very flattering offer, and I'm honoured by your confidence in me.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد very است و از اعتماد شما به من افتخار می کنم
[ترجمه گوگل]این یک پیشنهاد بسیار دلپذیر است و من اعتماد شما را به من احترام می گذارم

9. Jamie was adroit at flattering others.
[ترجمه ترگمان]جیمی به دیگران تملق می گفت
[ترجمه گوگل]جیمی در حال جلب دیگران بود

10. A one-piece is more flattering than a bikini.
[ترجمه ترگمان] یه تیکه more از بیکینی استفاده میکنه
[ترجمه گوگل]یک قطعه بیشتر از دوچرخه جالب است

11. This style of dress is flattering to most women.
[ترجمه ترگمان]این سبک لباس برای بسیاری از زنان تملق آمیز است
[ترجمه گوگل]این سبک لباس برای اکثر زنان ملایم است

12. His flattering remark brought a blush in to her cheeks.
[ترجمه ترگمان]این حرف flattering گونه هایش را گلگون ساخت
[ترجمه گوگل]سخنرانی غرورآمیز او را به گونه هایش سرخ کرد

13. He is flattering you.
[ترجمه ترگمان]او به شما تملق می گوید
[ترجمه گوگل]او شما را خوشحال می کند

14. It wasn't a very flattering photograph.
[ترجمه ترگمان]عکس قشنگی نبود
[ترجمه گوگل]این یک عکس بسیار دلنشین نبود

15. The dress is fitted to give you a flattering silhouette.
[ترجمه ترگمان]این لباس برای دادن یک سیلوئت به شما نصب شده است
[ترجمه گوگل]لباس مناسب است تا به شما یک شبح زیبایی بدهید

پیشنهاد کاربران

دلربا - زیبنده

تملک آمیز

مایه ی خشنودی ، مایه ی مباهات

making somebody look more attractive



gratifying
pleasing

دلپذیر، دلربا ، زیبنده

بهتر از واقعیت نشان دهنده

تعریف آمیز

تو فارسی میگیم: روش بیاره ( یعنی ارزشمند و مهم و جذاب جلوه بده طرف رو )

مترادف well choosen

جذاب


کلمات دیگر: