کلمه جو
صفحه اصلی

pull off


(عامیانه) انجام دادن، به پایان رساندن، باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن، مقاومت کردن، نیروی کشش برقی

انگلیسی به فارسی

درآوردن، کندن


با موفقیت انجام دادن


کنار زدن یا کشیدن (ماشین در جاده)


فاصله گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

• succeed; remove; bring a vehicle to the side of the road

مترادف و متضاد

accomplish


Synonyms: achieve, bring off, carry out, manage, score, score a success, secure, succeed, win


Antonyms: fail


Remove by pulling


Turn off a road


Begin moving and then move away; to pull away


جملات نمونه

1. I'm sure you will pull off the competition.
[ترجمه نگین] من مطمئنم که از پس این رقابت برمی آیی.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که از این رقابت خلاص خواهی شد
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که رقابت را از بین ببرید

2. She used any trick in the book to pull off the deal.
[ترجمه سعید] از هر کلکی بود استفاده کرد تا قرارداد رو به سرانجام برسونه!
[ترجمه ترگمان]اون از هر کلکی تو کتاب استفاده می کرد تا معامله رو تموم کنه
[ترجمه گوگل]او از هر ترفندی در کتاب استفاده کرد تا قرارداد را کنار بگذارد

3. Scarborough are aiming to pull off a repeat of their giant-killing act against Chelsea three years ago.
[ترجمه ترگمان]Scarborough قصد دارند از سه سال پیش در مقابل چلسی، تکرار جرم خود را به پایان برسانند
[ترجمه گوگل]اسکاربورو قصد دارد تا سه سال پیش به تکرار اقدام علیه چلنج علیه چلسی پایان دهد

4. Put the car into first and pull off slowly.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل را اول بگذارید و به آرامی بکشید
[ترجمه گوگل]ابتدا ماشین را بگذارید و به آرامی بکشید

5. She used every trick in the book to pull off the deal.
[ترجمه ترگمان]اون از هر کلکی تو کتاب استفاده می کرد تا معامله رو تموم کنه
[ترجمه گوگل]او از هر ترفندی در کتاب استفاده کرد تا قرارداد را کنار بگذارد

6. He managed to pull off a major diplomatic coup.
[ترجمه ترگمان]او توانست یک کودتای دیپلماتیک بزرگ را کنار بکشد
[ترجمه گوگل]او توانست کودتای بزرگ دیپلماتیک را متوقف کند

7. How do you pull off this virtuous circle?
[ترجمه ترگمان]چطور این دایره virtuous رو در میاری؟
[ترجمه گوگل]چگونه این حلقه فضیلت را خاموش کنید؟

8. When the whole side has been removed, pull off the backbone and cut the remaining salmon into pieces.
[ترجمه ترگمان]وقتی که کل طرف برداشته شد، ستون فقرات را بکشید و بقیه سالمون ها را تکه تکه کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که کل قسمت برداشته شود، ستون فقرات را بکشید و ماهی های باقیمانده را به قطعات تقسیم کنید

9. Luke had to pull off her hands, one by one and half carry her along the bus and down the steps.
[ترجمه ترگمان]لوک مجبور شد دست هایش را درآورد، یکی یکی و نصف او را در اتوبوس و پایین پله ها برد
[ترجمه گوگل]لوقا مجبور بود دست هایش را بیرون بکشد، یک و نیم و او را در کنار اتوبوس و پایین مراحل حمل می کرد

10. Skill Oxton just failed to pull off victory at Hightown on a rain affected wicket.
[ترجمه ترگمان]مهارت oxton فقط نتوانست پیروزی خود را در ضربه صاعقه بر روی یک ویکت در اثر باران متوقف کند
[ترجمه گوگل]مهارت اوستون فقط موفق به شکستن پیروزی در Hightown در باران آسیب دیده در ویکت

11. Straightening up after bending over to pull off her shoes was difficult.
[ترجمه ترگمان]پینه بزرگ پس از آنکه خم شد و کفش هایش را درآورد مشکل بود
[ترجمه گوگل]صاف کردن پس از خم شدن برای جلوگیری از کفش او دشوار بود

12. When Woosnam instructs himself to pull off a particular shot, he truly believes he can make the shot happen.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که Woosnam به خود دستور می دهد که یک عکس خاص را کنار بکشد، او واقعا معتقد است که می تواند این عکس را به وقوع برساند
[ترجمه گوگل]وقتی Woosnam دستور می دهد تا یک ضربه خاصی بکشند، او واقعا معتقد است که می تواند این ضربه را انجام دهد

13. Don't try and pull off your mask.
[ترجمه ترگمان]سعی نکن ماسکت را در بیاوری
[ترجمه گوگل]سعی نکنید ماسک خود را بکشید

14. A professional golfer tries to pull off a confidence trick against his own body.
[ترجمه ترگمان]یک گلف باز حرفه ای سعی می کند یک ترفند اعتماد به نفس را در مقابل بدن خودش از بین ببرد
[ترجمه گوگل]یک گلف باز حرفه ای تلاش می کند تا یک فریب اعتماد به نفس در برابر بدن خود را بیرون بکشد

پیشنهاد کاربران

به نتیجه رساندن موفقیت آمیز

فائق آمدن، موفق به انجام شدن، از عهده و پس بر آمدن

the wind pull off his hat باد کلاهشو برد

But the wind pulled his hat off.


( جامه ) در آوردن، کندن

1 - کنار زدن یا کشیدن ( خودرو به کنار جاده ) 2 - ( غیررسمی ) بک آپ گرفتن از یک کامپیوتر و یا اینترنت و قرار دادن آن اطلاعات در کامپیوتر دیگر

( طرح، برنامه و . . . ) با موفقیت اجرا کردن، پشت سر گذاشتن

how do you pull off high grades in English?
میشه یه کاری که سخته و دور از انتظار رو با موفقیت انجامش بدی

بیرون کشیدن ، درآوردن

با وجود مشکلات به انجام رساندن کار

بمعنای ازعهده برامدن چیزی

کار را خوب از آب در آوردن؛ کار را به ثمر رساندن

علاوه بر "درآوردن لباس"، معنی
"فیت شدن در یک لباس" یا "اندازه شدن" هم میده.
: how are you pulling this off
یا
i don't think you can pull the jeans off


۱. موفق شدن - به خوبی انجام دادن
۲. کندن - حذف کردن - بیرون کشیدن ( pull out هم میشه )
۳. کنار زدن ماشین - نگهداشتن ( pull off نگه دار )

He pulled off his sweater
او ژاکت ش از تنش درآورد
I quickly pulled off my clothes
سریع لباسام کندم

to drive a car off a road in order to stop, or to turn into a smaller road

To pull off | pull off something: ( of a vehicle or its driver ) to
leave the main road usually by an exit ramp, it does not imply slowing down and stopping as being pulled over might
از خیابان اصلی خارج شدن به سمت ورودی یا خروجی
تو فرعی پیچیدن

کنار خیابان ایستادن





Pull over: ( of a vehicle or its driver ) to move to the side of the road in order to stop or let something pass.

کنار زدن ماشین برای توقف کردن در کنار خیابان یا پیاده کردن کسی
نگهداشتن ماشین در کنار جاده

بزن کنار ! بزن بغل !



از پس انجام کاری بر آمدن


در اوردن چیزی از یک جا با وجود سختی


کلمات دیگر: