کلمه جو
صفحه اصلی

compelling


وادار کننده، تحمیلگر، الزام آور، (بیشتر در مورد رمان و نمایش و غیره) گیرا، بسیار جالب، آنچه که سخت تحت تاثیر قرار دهد، (در مورد استدلال و غیره) مجاب کننده، قانع کننده، قانع کننده compelling reasons دلایل قانع کننده

انگلیسی به فارسی

وادار‌کننده، تحمیل‌گر، الزام‌آور


(بیشتر در مورد رمان و نمایش و غیره) گیرا، بسیار جالب، آنچه که سخت تحت تاثیر قرار دهد


(در مورد استدلال و غیره) مجاب کننده، قانع کننده


متقاعد کننده، وادار کردن، مجبور کردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: exerting a strong hold on the attention.

- Her compelling performance made us forget our troubles.
[ترجمه عطار] اجرای تاثیرگذار او باعث شد مشکلاتمان را فراموش کنیم
[ترجمه ترگمان] عملکرد قانع کننده او باعث شد که ما مشکلات خود را فراموش کنیم
[ترجمه گوگل] عملکرد قانع کننده او باعث شد ما مشکلاتمان را فراموش کنیم

(2) تعریف: powerfully convincing.

- Her compelling argument brought many around to her side.
[ترجمه ترگمان] استدلال قانع کننده او بسیاری را به کنار خود کشاند
[ترجمه گوگل] استدلال قانع کننده او بسیاری را به سمت او آورد

• convincing, persuasive; binding, constraining; urgent, pressing
a compelling argument or reason for something convinces you that it is true or right.

جملات نمونه

1. compelling circumstances
شرایط الزام آور

2. compelling reasons
دلایل قانع کننده

3. a compelling story
داستانی گیرا

4. The evidence was so compelling that he felt constrained to accept it.
[ترجمه چکامه] شواهد چنان قانع کننده بود که او احساس کرد چاره ای بجز پذیرش ندارد
[ترجمه ترگمان]شواهد چنان قانع کننده بود که احساس می کرد مجبور است آن را بپذیرد
[ترجمه گوگل]شواهد بسیار محتمل بود که او احساس محدودیت برای پذیرش آن را داشت

5. Lucy had no compelling reason to go into town.
[ترجمه ترگمان]لوسی دلیل قانع کننده ای برای رفتن به شهر نداشت
[ترجمه گوگل]لوسی هیچ دلیل محکمی برای رفتن به شهر نداشت

6. She found his story so compelling that she had forgotten to drink wine.
[ترجمه ترگمان]داستان خود را چنان برانگیخته بود که فراموش کرده بود شراب بنوشد
[ترجمه گوگل]او داستانش را چنان قانع کرد که فراموش کرده بود که شراب بخورد

7. His prose as always lucid and compelling.
[ترجمه ترگمان]نثر او همواره روشن و قانع کننده می نمود
[ترجمه گوگل]پروس او به عنوان همیشه روشن و قانع کننده است

8. She has written a huge and compelling family saga.
[ترجمه ترگمان]او یک حماسه خانوادگی بزرگ و قانع کننده نوشته است
[ترجمه گوگل]او حماسه خانوادگی عظیم و جنجالی را نوشته است

9. Her latest book makes compelling reading.
[ترجمه ترگمان]آخرین کتاب او خواندن را اجباری می کند
[ترجمه گوگل]آخرین کتاب او باعث می شود قرائت مجلل

10. The court was presented with compelling evidence that she'd murdered her husband.
[ترجمه علیرضا] به دادگاه شواهد قانع کننده ای مبنی براینکه او شوهرش را کشته بود ارائه شد
[ترجمه ترگمان]دادگاه با شواهدی مبنی بر کشته شدن شوهرش به دادگاه ارائه شد
[ترجمه گوگل]دادگاه با شواهد قانع کننده ای ارائه کرد که شوهرش را به قتل رساند

11. He felt a compelling need to tell someone about his idea.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد نیاز شدیدی به گفتن یک نفر در مورد این ایده وجود دارد
[ترجمه گوگل]او احساس نیاز فوری به کسی در مورد ایدهش را به او داد

12. She is compelling, spectral, fascinating, an unforgettably unique performer.
[ترجمه ترگمان]او جذاب، شبح وار، جذاب، و اجرا کننده منحصر به فرد است
[ترجمه گوگل]او مجذوب، طیف، جذاب، یک بازیگر فراموش نشدنی منحصر به فرد است

13. The play's mordant comedy makes for compelling viewing.
[ترجمه ترگمان]کمدی کوبنده (play)باعث جلب توجه می شود
[ترجمه گوگل]Comedy Mordant این بازی را برای مشاهده قانع کننده می سازد

14. I found the whole film very compelling.
[ترجمه ترگمان]من کل فیلم را خیلی جذاب یافتم
[ترجمه گوگل]من کل فیلم را بسیار قانع کننده پیدا کردم

15. There is no logically compelling argument to support their claims.
[ترجمه ترگمان]هیچ بحث منطقی منطقی برای حمایت از ادعاها وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ استدلالی منطقی برای حمایت از ادعاهای آنها وجود ندارد

16. The case for greater nationalization is compelling.
[ترجمه ترگمان]مورد for بزرگ تر اجباری است
[ترجمه گوگل]مورد ملی شدن بیشتر قانع کننده است

17. It's a fairly compelling argument for going.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال قانع کننده برای رفتن است
[ترجمه گوگل]این یک استدلال نسبتا قانع کننده برای رفتن است

compelling circumstances

شرایط الزام‌آور


a compelling story

داستانی گیرا


compelling reasons

دلایل قانع‌کننده


پیشنهاد کاربران

قطعی

بسیار قابل توجه و قابل تحسین

متقاعدکننده

موثر، متقاعد کننده، تاثیرگذرا
if a reason, argument, etc. is compelling, it makes you believe it or accept it because it is so strong
urgently requiring attention
having a powerful and irresistible effect
very interesting or exciting, so that you have to pay attention
convincing
demanding attention
forceful

مستدل، موجه، با پشتوانه، مجاب کننده، متقاعد کننده، قانع کننده، قوی

ایجابی

جالب توجه،

گیرا، جذاب

خیلی قوی

compel as a Verb:
مجبور کردن

Compelling as an Adj
جذاب و هیجان انگیز

compelling ( adj ) = مجاب کننده، قانع کننده/گیرا، جالب، جلب توجه کننده ، جذاب/الزام آور، ناگزیر

compelling arguments = استدلال های مجاب کننده
compelling reasons = دلایل قانع کننده
compelling evidence = شواهد قانع کننده
a compelling story = یک داستان جذاب ( جالب )


examples:
1 - his eyes were strangely compelling.
چشمان او به طرز عجیبی گیرا بودند.
2 - the lawyer's plea was made in a compelling manner.
درخواست وکیل به شیوه ای الزام آور ( ناگزیر ) مطرح شد.
3 - It's a fairly compelling argument for going.
این استدلال نسبتاً قانع کننده ای برای رفتن است.
4 - I found the whole film very compelling.
به نظر من کل فیلم بسیار جذاب بود.
5 - His account of his life is one of the most compelling autobiographies I’ve read.
شرح زندگی او یکی از جالب ترین زندگینامه هایی است که خوانده ام.


کلمات دیگر: