کلمه جو
صفحه اصلی

alarming


نگران کننده، هراس انگیز، مایه ی هراس، اضطراب آور، وحشتناک، دلواپس کننده، مایه هراس، ترساننده

انگلیسی به فارسی

مایه هراس ، ترساننده


هشدار دهنده، از خطر اگاهانیدن، هراسان کردن، مضطرب کردن، اشوبناک کردن


انگلیسی به انگلیسی

• worrisome, foreboding
something that is alarming makes you worried or concerned.

صفت ( adjective )
مشتقات: alarmingly (adv.)
• : تعریف: causing alarm or fright.
مشابه: dire, portentous, serious, tremendous

- An alarming number of thefts occurred in the neighborhood last month.
[ترجمه ترگمان] در ماه گذشته تعدادی دزدی ها در این محله رخ داده بودند
[ترجمه گوگل] تعداد زیادی از خرابکاری ها در محله ماه گذشته رخ داد
- It was alarming to hear of the strong possibility of an epidemic breaking out.
[ترجمه ترگمان] شنیدن احتمال قوی یک شیوع بیماری همه گیر بود
[ترجمه گوگل] هشدار دادن به احتمال قوی شدن یک بیماری همه گیر شدید بود

مترادف و متضاد

causing fear


Synonyms: distressing, disquieting, startling, dangerous, disturbing, frightful, frightening


جملات نمونه

1. the alarming increase in divorce rate
افزایش نگران کننده ی میزان طلاق

2. he drew an alarming picture of the economic future
او تصویر نگران کننده ای از وضع اقتصادی آینده را ترسیم کرد.

3. murder has increased to an alarming degree
آدم کشی به حد نگران کننده ای زیاد شده است.

4. My bike chain was clanking in an alarming way as I pedalled along.
[ترجمه ترگمان]همچنان که راه می رفتم، زنجیر دوچرخه من تلق تلق می کرد
[ترجمه گوگل]زنجیره دوچرخه من با یک حالت هشدار دهنده به سمت من حرکت کرد

5. I obtained the drugs with alarming ease.
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر را با آسودگی خاطر به دست آوردم
[ترجمه گوگل]داروها را با سهولت هشدار به دست آوردم

6. Many young offenders commit further crimes with alarming predictability.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مجرمان جوان مرتکب جرایم بیشتری با قابلیت پیش بینی هشدار دهنده می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مجرمان جوان مرتکب جنایات بیشتر با پیش بینی هشدار دهنده می شوند

7. Their debts mounted with alarming rapidity.
[ترجمه ترگمان]بدهی های آن ها با سرعت وحشتناکی بالا رفت
[ترجمه گوگل]بدهی های آنها با سرعت و هشدار دهنده نصب شده است

8. Our countryside is disappearing at an alarming rate.
[ترجمه ترگمان]حومه شهر ما در حال ناپدید شدن است
[ترجمه گوگل]حومه ما با نگرانی در حال نابودی است

9. I am deeply perturbed by the alarming way the situation developing.
[ترجمه ترگمان]من عمیقا با روش هشدار دهنده وضعیت در حال توسعه نگران هستم
[ترجمه گوگل]من به شدت با نگرانی از وضعیت در حال توسعه است

10. I had a rather alarming encounter with a wild pig.
[ترجمه ترگمان]من یه برخورد خطرناک با یه خوک وحشی داشتم
[ترجمه گوگل]من یک برخورد نگرانکننده با یک خوک وحشی داشتم

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

12. The disease is spreading with alarming rapidity.
[ترجمه ترگمان]بیماری با سرعتی نگران کننده پخش می شود
[ترجمه گوگل]این بیماری با سرعت زیاد هشدار دهنده پخش می شود

13. The disease has spread at an alarming rate.
[ترجمه ترگمان]این بیماری با سرعتی هشدار دهنده گسترش پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]این بیماری به میزان قابل ملاحظه ای گسترش یافته است

14. It was alarming the way she got so fired up about small things.
[ترجمه ترگمان]این طرز وحشتناکی بود که او از چیزهای کوچک اخراج شده بود
[ترجمه گوگل]هشدار دهنده این بود که او در مورد چیزهای کوچک اخراج شد

15. While the increase in homicides is alarming, it is nothing compared to what is to come in the rest of the decade.
[ترجمه ترگمان]در حالی که افزایش خودکشی هشدار دهنده است، در مقایسه با چیزی که قرار است در بقیه دهه رخ دهد، چیزی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در حالی که افزایش قتل ها هشدار دهنده است، در مقایسه با چیزی که در بقیه دهه است، هیچ چیزی در مقایسه با آن نیست

the alarming increase in divorce rate

افزایش نگران‌کننده‌ی میزان طلاق


My mother's health deteriorated alarmingly.

سلامتی مادرم به طور دلواپس‌کننده‌ای به خطر افتاد.


پیشنهاد کاربران

ساعت زنگی

اضطراب آور

دلهره آور، مایه دلهره

هشدار دهنده

نگران کننده

نگران کننده

– alarming news
– The alarming increase in divorce rate
– The disease has spread at an alarming rate
– There has been an alarming rise in the rate of inflation


کلمات دیگر: