کلمه جو
صفحه اصلی

reunion


معنی : بهم پیوستگی، تجدید دیدار، تجدید جلسه، باز پیوست
معانی دیگر : گردهمایی دوباره، بازدیدار، رجوع شود به: union بعلاوه ی re-

انگلیسی به فارسی

باز پیوست، بهم پیوستگی، تجدید دیدار، تجدید جلسه


تجدید دیدار، تجدید جلسه، باز پیوست، بهم پیوستگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a meeting of friends, family, or past associates after a period of separation.

- I got to see all my cousins at our family reunion last month.
[ترجمه بی نام] من همه خانواده ام را در ماه گذشته مجددا دیدم
[ترجمه عسل] من در ماه گذشته تمام خانواده ام را مجدداً دیدار کردم
[ترجمه ترگمان] من باید همه cousins رو در ماه پیش توی خانواده مون ببینم
[ترجمه گوگل] من در تمام ماه های گذشته مجددا خانواده ام را دیدم
- Are you planning to attend your high school reunion?
[ترجمه ترگمان] میخوای به تجدید دیدار دوران دبیرستانم فکر کنی؟
[ترجمه گوگل] آیا شما قصد دارید در مراسم دبیرستان خود شرکت کنید؟

(2) تعریف: the act of reuniting or state of being reunited.
متضاد: parting

• act of uniting again, act of joining again; state of being reunited; meeting of friends or colleagues after an extended separation
r?union is a territory of france in the indian ocean, between madagascar and mauritius. it was declared a french possession in 1642. r?union exports sugar, rum, and oil of geranium. tourism is an important industry.
a reunion is a party attended by members of the same family, school, or other group who have not seen each other for a long time.
a reunion is also a meeting of people who have been separated from each other.
r?union is a territory of france in the indian ocean, between madagascar and mauritius. it was declared a french possession in 1642. r?union exports sugar, rum, and oil of geranium. tourism is an important industry.
r?union is a territory of france in the indian ocean, between madagascar and mauritius. it was declared a french possession in 1642. r?union exports sugar, rum, and oil of geranium. tourism is an important industry.

مترادف و متضاد

بهم پیوستگی (اسم)
linkage, accretion, union, solidarity, reunion, synthesis

تجدید دیدار (اسم)
reunion

تجدید جلسه (اسم)
reunion

باز پیوست (اسم)
reunion

social gathering


Synonyms: assembly, get-together, homecoming, making up, reconciliation, reuniting


جملات نمونه

1. a reunion of my classmates after thirty years
بازدیدار همکلاسی های من پس از سی سال

2. a family reunion
گردهمایی خانوادگی

3. the lovers' sensational reunion at the end of the book
به هم رسیدن شورانگیز عشاق در پایان کتاب

4. The reunion is held every two years.
[ترجمه ترگمان]تجدید دیدار هر دو سال برگزار میشه
[ترجمه گوگل]بازسازی هر دو سال برگزار می شود

5. May your reunion be happy throughout the year.
[ترجمه ترگمان]ممکن است در طول سال شاد باشید
[ترجمه گوگل]ممکن است پیوستن شما در طول سال خوشحال باشد

6. The Association holds an annual reunion.
[ترجمه ترگمان]انجمن تجدید دیدار سالانه می کند
[ترجمه گوگل]این انجمن یک پیوند سالانه را برگزار می کند

7. We had a happy reunion after many years.
[ترجمه maryam] پس از سالها یک تجدید دیدار فرخنده داشتیم
[ترجمه ترگمان] بعد از سال ها یه تجدید دیدار شاد داشتیم
[ترجمه گوگل]پس از سالها پیروزی خوشحال شدیم

8. Christmas is a time of reunion.
[ترجمه ترگمان] کریسمس زمان تجدید دیدار - ه
[ترجمه گوگل]کریسمس زمان پیوستن است

9. Our reunion knits up the old friendship.
[ترجمه ترگمان]تجدید دیدار ما، دوستی دیرین را به هم نزدیک می کند
[ترجمه گوگل]پیروزی ما دوستی قدیمی است

10. The college reunion was a great nostalgia trip.
[ترجمه ترگمان]تجدید دیدار دانشکده، سفر خوبی بود
[ترجمه گوگل]بازآموزی کالج سفر نوشتاری عالی بود

11. She was sorely missed at the reunion.
[ترجمه ترگمان]خیلی دلش برای تجدید دیدار تنگ شده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت از رویارویی از دست رفته بود

12. It was a joyful reunion of all the family.
[ترجمه ترگمان] یه تجدید دیدار شادی بخش بود
[ترجمه گوگل]این یک پیوند شادی از تمام خانواده بود

13. If you don't come to the reunion you'll be sorely missed.
[ترجمه ترگمان]اگر به تجدید دیدار برنگردی شدیدا از دست خواهید رفت
[ترجمه گوگل]اگر شما به احضاریه نرسیده اید، بسیار ناراحت خواهید شد

14. They're having an old boys' reunion next month.
[ترجمه ترگمان]یک ماه دیگر هم یک تجدید دیدار مجدد دارند
[ترجمه گوگل]آنها یک ماه پس از پیروزی پسران قدیم دارند

15. At the reunion I met a friend I hadn't seen for twenty years.
[ترجمه ترگمان]در جلسه تجدید دیدار دوستی را که مدت بیست سال بود ندیده بودم
[ترجمه گوگل]در دیدار من یک دوست را دیدم که بیست سال دیگر دیده بودم

a reunion of my classmates after thirty years

تجدیددیدار هم‌کلاسی‌های من پس از سی سال


a family reunion

گردهمایی خانوادگی


پیشنهاد کاربران

همون دید و بازدید خودمون

دورهمی، مهمانی

دیدار دوباره ، گردهمی ، گردهمی دوباره

میهمانی دوره ای

See you agin and all of them together

دورهمی

رئونیون جزیره ای در جنوب غربی اقیانوس هند و یکی از ناحیه های فرای دریاهای فرانسه و نزدیک ترین خشکی به این جزیره در ۱۷۰ کیلومتری آن کشورموریس است

درآغوش کشیدن نوزاد توسط مادر

تجدید دیدار

ملاقات تجدید دیداری

میهمانی دورهمی
دورهم نشینی

دوباره متحد شدن ، دوباره کنار هم جمع شدن

a party or occasion when friends or people who worked together meet again after they have not seen each other for a long time

تجدید میثاق

Reunion=gathering together


کلمات دیگر: