کلمه جو
صفحه اصلی

slow down


کندسازی، کاهش، کاستن سرعت یا میزان چیزی، کسادی، کسادی a slowdown in production کاهش تولید

انگلیسی به فارسی

آرام شدن، آهسته کردن


کم کردن سرعت


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to proceed, move, or operate more slowly or calmly than before.

- The car slowed down when it passed my house.
[ترجمه sara] وقتی از خانه من عبور کرد سرعت ماشین کم شد.
[ترجمه ترگمان] وقتی از جلوی خانه من رد شد، اتومبیل یواش کرد
[ترجمه گوگل] ماشین وقتی که خانه من را گذراند آهسته شد
- If she does not slow down, she will end up making herself ill.
[ترجمه علیرضا زاهدپور] اگه آرام نگیره آخرش خودشو مریض میکنه
[ترجمه ترگمان] اگر آرام نگیرد، آخرش خودش را ناخوش خواهد کرد
[ترجمه گوگل] اگر او کم کند، او در نهایت خود را بیمار خواهد ساخت

(2) تعریف: to cause to proceed, move, or operate more slowly than before.

- The conductor slowed down the tempo of the symphony's second movement.
[ترجمه ترگمان] رهبر ارکستر حرکت بعدی سمفونی را کند کرد
[ترجمه گوگل] این رهبر سرعت حرکت جنبش دوم سمفونی را کاهش داد
- The injury slowed her down.
[ترجمه ترگمان] جراحت سرش را کم کرد
[ترجمه گوگل] آسیب او را کاهش داد
اسم ( noun )
• : تعریف: a reduction in speed or production, esp. by workers as a form of protest.
متضاد: speed-up

• speak slower; reduce speed
act or process of slowing down; workers' protest in which the employees deliberately work at a very slow pace
a slowdown is a reduction in speed, activity, or growth.
a slowdown is also a protest by workers in which they deliberately work slowly and cause problems for their employers; used in american english.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] کمک کاری، کم کردن سرعت، آهسته کاری، کاهش سرعت

مترادف و متضاد

Decelerate (without being noticed); to slip away, slip off


جملات نمونه

1. a slowdown in production
کاهش تولید

2. Slow down - you're breaking the speed limit.
[ترجمه فاتمه] آرامتر!تو داری حد مجاز سرعت رو رد می کنی.
[ترجمه parya] آرامتر بران! تو داری حد مجاز سرعت را رد میکنی
[ترجمه ترگمان]سرعتت رو کم کن - تو داری حد سرعت رو می شکنی
[ترجمه گوگل]آهسته کردن - شما حد مجاز را از دست می دهید

3. Before turning, you should slow down your car.
[ترجمه فاتمه] قبل از دور زدن، باید سرعت ماشینت رو کم کنی.
[ترجمه پریا] شما قبل از دور زدن ، باید سرعت ماشین خود را کم کنی
[ترجمه ترگمان]قبل از این که برگردی باید ماشینت رو آروم کنی
[ترجمه گوگل]قبل از چرخش، شما باید ماشین خود را کم کنید

4. You drive round corners too fast - just slow down a bit!
[ترجمه ترگمان]تو خیلی سریع دور و بر می گردی - فقط یه کم آرومتر!
[ترجمه گوگل]شما گوشه های دور را خیلی سریع می رانید - فقط کمی کم کم!

5. Slow down - you're driving too fast.
[ترجمه ترگمان]آروم باش - داری خیلی سریع رانندگی می کنی -
[ترجمه گوگل]کم کردن سرعت - شما رانندگی بیش از حد سریع است

6. Slow down, you two, you're walking too fast!
[ترجمه ترگمان]! آرومتر، شما دوتا! خیلی سریع راه میرید
[ترجمه گوگل]آهسته دویدن، شما خیلی سریع می روید!

7. You should slow down as you approach the junction.
[ترجمه ترگمان]وقتی به تقاطع رسیدی باید آهسته حرکت کنی
[ترجمه گوگل]هنگامی که به محل اتصال نزدیک می شوید، باید کم شود

8. Slow down?there are speed traps along this stretch of road.
[ترجمه ترگمان]آروم؟ در طول این جاده تله ها هستند
[ترجمه گوگل]تند تند تله سرعت در این قسمت از جاده وجود دارد

9. You have to slow down your car at the crossing.
[ترجمه ترگمان] باید جلوی تقاطع ماشینت رو کم کنی
[ترجمه گوگل]شما باید ماشین خود را در گذرگاه کم کنید

10. Slow down, I need a minute to catch my breath.
[ترجمه ترگمان]آروم باش، یه دقیقه وقت میخوام تا نفسم بند بیاد
[ترجمه گوگل]آهسته، من یک دقیقه برای نفس کشیدنم نیاز دارم

11. Can we slow down? I've got a stitch.
[ترجمه ترگمان]میشه آروم باشیم؟ یک بخیه دارم
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم کم کنیم؟ من یک بند دارم

12. Their rate of metabolism may slow down.
[ترجمه ترگمان]نرخ متابولیسم آن ها ممکن است کاهش یابد
[ترجمه گوگل]میزان متابولیسم آنها ممکن است کاهش یابد

13. Slow down your car.
[ترجمه جعفروک] سرعت ماشینت رو کم کن.
[ترجمه ترگمان] سرعتت رو کم کن
[ترجمه گوگل]ماشین خود را کم کنید

14. You'd better slow down, that car was flashing at you.
[ترجمه ترگمان]بهتر است آهسته تر بری، آن ماشین به تو چشمک می زد
[ترجمه گوگل]شما بهتر است که آن را کاهش دهید، آن ماشین در حال چشمک زدن به شما بود

15. Slow down a little-you're muddling me.
[ترجمه ترگمان]اروم باش - تو با من زندگی می کنی
[ترجمه گوگل]کمی آرامش دهید

16. The slowdown in domestic demand was offset by an increase in exports.
[ترجمه ترگمان]کاهش تقاضای داخلی با افزایش صادرات جبران شد
[ترجمه گوگل]کاهش تقاضای داخلی با افزایش صادرات جبران شد

17. There has been a sharp slowdown in economic growth.
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی شدیدی در رشد اقتصادی به وجود آمده است
[ترجمه گوگل]در رشد اقتصادی به شدت کاهش یافته است

18. The union threatened a slowdown if their demands were not met.
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه در صورتی که خواسته های آن ها برآورده نشود، رکود را تهدید خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اتحادیه ها در صورتی که خواسته های آنها برآورده نشود، کاهش می یابد

19. The economic slowdown has caused our sales to plateau.
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی باعث شده است که فروش ما به فلات مون برسد
[ترجمه گوگل]کاهش رشد اقتصادی موجب شده است که فروش ما به فلات قاره ادامه یابد

20. Any slowdown in the economy is going to be a drag on the President's re-election campaign.
[ترجمه ترگمان]هر گونه رکود اقتصادی در اقتصاد منجر به کشیده شدن انتخابات مجدد رئیس جمهور خواهد شد
[ترجمه گوگل]هر گونه کاهش رشد اقتصادی، در حالی است که در انتخابات مجدد انتخابات ریاست جمهوری قرار دارد

21. Market research at that time indicated a slowdown in the beef sales trend away from the butchers.
[ترجمه ترگمان]تحقیق بازار در آن زمان به کاهش گرایش فروش گوشت گاو نسبت به قصاب اشاره کرد
[ترجمه گوگل]تحقیقات بازار در آن زمان نشان داد که کاهش روند فروش گوشت گاو از قصاب ها است

22. Worldwide premiums fell, mainly due to the slowdown in the property market, as much of the division's business is mortgage-related.
[ترجمه ترگمان]حق بیمه جهانی به علت رکود بازار املاک کاهش یافت، چرا که بیشتر تجارت بخش مربوط به رهن می باشد
[ترجمه گوگل]حق بیمه در سراسر جهان کاهش یافته است، عمدتا به علت کاهش رشد در بازار املاک، به عنوان بسیاری از بخش کسب و کار مربوط به وام مسکن است

23. He also warned that a slowdown in money supply growth this summer could threaten the recovery at just the wrong moment.
[ترجمه ترگمان]او همچنین هشدار داد که کاهش در رشد تامین مالی در تابستان امسال می تواند بهبودی را در لحظه اشتباه تهدید کند
[ترجمه گوگل]او همچنین هشدار داد که در تابستان سال جاری رشد اقتصادی در حال کاهش است و می تواند بهبودی را فقط در لحظه نادرست تهدید کند

24. Only 24 percent said the slowdown in building activity had freed up enough planners and inspectors to speed up processing time.
[ترجمه ترگمان]تنها ۲۴ درصد گفته اند که رکود فعالیت ساختمانی به اندازه کافی برنامه ریزان و بازرسان را آزاد کرده است تا زمان پردازش را تسریع کنند
[ترجمه گوگل]فقط 24 درصد گفته اند که کاهش فعالیت های ساختمانی برنامه ریزان و بازرسان را به اندازه کافی برای سرعت بخشیدن به پردازش آزاد کرده است

25. Does the evidence therefore suggest that the slowdown so far is much too abrupt?
[ترجمه ترگمان]بنابراین آیا شواهد حاکی از آن است که رکود اقتصادی تا کنون بسیار شدید بوده است؟
[ترجمه گوگل]آیا شواهد نشان می دهد که تاخیر در این روند بسیار ناگهانی است؟

26. A slowdown in investment may not hit growth for a while.
[ترجمه ترگمان]رکود در سرمایه گذاری ممکن است برای مدتی رشد نکند
[ترجمه گوگل]افت سرمایه گذاری ممکن است برای مدتی رشد نکند

27. Shearson yesterday blamed the continued slowdown in market activity and excess capacity for the redundancies.
[ترجمه ترگمان]دیروز Shearson رکود ادامه دار در فعالیت بازار و ظرفیت اضافی برای the را مورد سرزنش قرار داد
[ترجمه گوگل]شارسون دیروز متهم به کاهش مداوم فعالیت بازار و ظرفیت بیش از حد مجرمان بود

28. He cautioned, however, that a sharp slowdown would affect economic activity in California.
[ترجمه ترگمان]با این حال، او هشدار داد که رکود شدید بر فعالیت اقتصادی در کالیفرنیا تاثیر خواهد گذاشت
[ترجمه گوگل]با این حال، او هشدار داد که کاهش شدید بر فعالیت اقتصادی در کالیفرنیا تاثیر خواهد گذاشت

29. In recent years -- not withstanding a recession-induced slowdown in 1992 -- corporate spending on culture has experienced a small boom.
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر - در برابر رکود اقتصادی رکود اقتصادی در سال ۱۹۹۲ - - هزینه های شرکتی در فرهنگ یک جهش کوچک را تجربه کرده است
[ترجمه گوگل]در سال های اخیر - بدون تضعیف رشد اقتصادی ناشی از رکود در سال 1992 - هزینه های شرکت ها در فرهنگ، رونق کوچکی را تجربه کرده است

30. The recent slowdown in the US economy is likely to have a considerable impact on the rest of the world.
[ترجمه ترگمان]رکود اخیر در اقتصاد ایالات متحده احتمالا تاثیر قابل توجهی بر بقیه جهان خواهد داشت
[ترجمه گوگل]افت اقتصادی اخیر در اقتصاد ایالات متحده احتمالا تاثیر قابل توجهی بر سایر نقاط جهان خواهد داشت

پیشنهاد کاربران

رکود

( P. V ) 1. آهسته شدن ، آرام کردن 2. کم تحرک شدن ، کم مشغله شدن

Slow down means be less active or relax more.

کمترکردن فعالیت و استراحت کردن ( verb )

Do you need to slow down
یعنی چه

آهسته رفتن

کمتر کردن فعالیت

زیاد تند نرفتن
کوتاه آمدن
عجله نکردن


اهسته برانید

آرام باش

اروم شو

کم فعال شدن ( verb )

کم فعال بودن

شل گرفتن

آروم تر رفتن با ماشین

کند کردن
reduce

slow down:کم کار - کسی که فعالیت کمی داردless active

به معنی کند کردن، پایین آوردن سرعت می باشد.

یواش!

آرام حرکت کردن

Go more slowly#speed up

کم کردن فعالیت reduction in speed

whoa!!!!! slow down اروم تر اروم باش اهسته تر
مترادف= slower

کسادی

کٌند کردن

یواشتر

کاهش , رکود

– a slowdown in production
– a worldwide economic slowdown
– The economic slowdown has caused our sales to plateau


کلمات دیگر: