کلمه جو
صفحه اصلی

embark on

انگلیسی به انگلیسی

• begin, start, set about, undertake, launch, plunge into

جملات نمونه

1. Never embark on what comes after without having mastered what goes before.
[ترجمه ترگمان]هرگز به چیزی که پس از آن که بر آنچه پیش تر می رود دست نزنید
[ترجمه گوگل]هرگز چیزی را که بعد از آن بدون تسلط بر آنچه پیش می آید، وارد نکنید

2. Maybe it doesn't matter which road we embark on. Maybe what matters is that we embark.
[ترجمه ترگمان]شاید اهمیتی نداشته باشد که به کدام جاده برویم شاید چیزی که مهمه اینه که ما سوار هواپیما میشیم
[ترجمه گوگل]شاید مهم نیست که جاده ای که در آن راه می رویم شاید مهم است که ما در حال راه اندازی هستیم

3. She was now ready to embark on her journey of adventure.
[ترجمه ترگمان]اکنون آماده بود که سفر ماجراجویی را شروع کند
[ترجمه گوگل]او اکنون آماده است تا سفر خود را از ماجراجویی آغاز کند

4. She was about to embark on a major expedition.
[ترجمه ترگمان]اون می خواست یه ماموریت بزرگ رو شروع کنه
[ترجمه گوگل]او در حال رفتن به یک اکسپدیشن بزرگ بود

5. The board decided to embark on aggressive overseas expansion.
[ترجمه ترگمان]هییت مدیره تصمیم گرفت با شروع به توسعه تهاجمی در خارج از کشور اقدام کند
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره تصمیم گرفت تا در حال توسعه گسترش تهاجمی در خارج از کشور باشد

6. Some forethought and preparation is necessary before you embark on the project.
[ترجمه ترگمان]پیش از شروع پروژه، پیش از شروع پروژه با احتیاط و آمادگی لازم است
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه به پروژه بپیوندید، پیش بینی و آماده سازی لازم است

7. She is about to embark on a diplomatic career.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد حرفه دیپلماتیک خود را شروع کند
[ترجمه گوگل]او در حال رفتن به یک حرفه دیپلماتیک است

8. The band are about to embark on a six-month world tour.
[ترجمه ترگمان]گروه در حال سوار شدن به یک تور جهانی شش ماهه هستند
[ترجمه گوگل]این گروه در حال رفتن به یک تور جهانی در شش ماهه است

9. He is about to embark on a new business venture.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد وارد یک کسب وکار جدید تجاری شود
[ترجمه گوگل]او در حال رفتن به یک سرمایه گذاری جدید کسب و کار است

10. He must also embark on a grueling course of longer-term reforms.
[ترجمه ترگمان]او همچنین باید روند خسته کننده اصلاحات بلند مدت را آغاز کند
[ترجمه گوگل]او همچنین باید به دوره ای خسته کننده از اصلاحات بلند مدت ادامه دهد

11. Once at the 000 Island Resort region, embark on a cruise aboard the lake's still waters.
[ترجمه ترگمان]یک بار در منطقه تفریحی جزیره، سفر دریایی به درون آب های آرام دریاچه آغاز می شود
[ترجمه گوگل]یک بار در جزیره جزیره توچال منطقه، بر روی یک کروز بر روی آب های دیگر دریاچه قرار دهید

12. He volunteered to embark on a dangerous secret mission into occupied France.
[ترجمه ترگمان]داوطلب شد که ماموریت مخفی خطرناکی را در فرانسه اشغال کند
[ترجمه گوگل]او داوطلب شد تا ماموریت خطرناکی را در فرانسه اشغال کند

13. Before you embark on a journey of revenge, dig two graves. Confucius
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه سوار یه سفر انتقام بشید، دوتا قبر بکنید کنفوسیوس
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه در سفر انتقام بمانید، دو گور را بکشید کنفوسیوس

14. Nimbus should be strongly encouraged to embark on the complete oeuvre of Gotschalk with Alan Marks.
[ترجمه ترگمان]برای سوار شدن به آخرین شاهکار of با آلن مارکز به شدت تشویق می شد
[ترجمه گوگل]Nimbus باید به شدت تشویق شود که به تکامل کامل Gotschalk با Alan Marks بپیوندد

15. Surely this is too early to embark on new ideas - obscuring what we have so painstakingly created.
[ترجمه ترگمان]مطمئنا این خیلی زود است که ایده های جدید را شروع کنیم - چیزی که ما با زحمت ایجاد کرده ایم
[ترجمه گوگل]مطمئنا این خیلی زود است که به ایده های جدیدی بپردازیم - چیزی که ما آنقدر زحمت کشیدیم را پوشانده ایم

پیشنهاد کاربران

آغاز کردن

مبادرت کردن به، اقدام کردن به

از صفر شروع کردن

embark on/upon sth
شروع کردن یک کار نو و جدید


انجام دادن, اجرا کردن

دست زدن به کاری، پرداختن به

اقدام کردن به

این فعل بیشتر مترادف undertake است؛ یعنی عهده دار شروع یا انجام کاری شدن

Carla Brown has since embarked on a career that aims to communicate health information in an unconventional way—using gaming technology.

To begin doing something

شروع کردن به کاری، اقدام کردن به کاری

در پیش گرفتن
We’ve embarked on an exciting new project.
We’ve embarked on a long adventure


شروع کردن

# He embarked on a world tour
# We're embarking upon a new project
# I'm ready to embark upon any adventure


کلمات دیگر: