کلمه جو
صفحه اصلی

conceive


معنی : پنداشتن، فهمیدن، تصور کردن، ابستن شدن
معانی دیگر : آبستن شدن، بارور شدن، گشن دادن، بسته شدن نطفه، به فکر خطور دادن، اندیشیدن، در فکر پروردن، (در مغز) تکوین یافتن، اندیش زایی کردن، تخیل کردن، معتقد بودن، باور داشتن، درک کردن، برداشت کردن، تصورکردن ,بارگرفتن ,بستن شدن ,حمل گفتن

انگلیسی به فارسی

آبستن شدن، بارور شدن، گشن دادن، بسته شدن نطفه


به فکر خطور دادن، اندیشیدن، در فکر پروردن، (در مغز) تکوین یافتن، اندیش‌زایی کردن


تصور کردن، تخیل کردن


معتقد بودن، باور داشتن


درک کردن، فهمیدن، برداشت کردن


بیان کردن، نگاشتن


تصور کنید، تصور کردن، فهمیدن، پنداشتن، ابستن شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: conceives, conceiving, conceived
(1) تعریف: to give shape to in the mind.
مترادف: conceptualize, design, envision, fancy, form, imagine, invent, picture, think, visualize
مشابه: contrive, devise, envisage, fabricate, formulate, frame, hatch, ideate, lay, plan

- She conceived a brilliant strategy.
[ترجمه پیمان] او یک راهبرد عالی را ( به تدریج ) بوجود آورد.
[ترجمه ترگمان] او یک استراتژی عالی می دانست
[ترجمه گوگل] او یک استراتژی درخشان را درک کرد
- He gave himself a little time to conceive a good excuse.
[ترجمه ترگمان] کمی به خود فرصت داد تا بهانه خوبی به دست آورد
[ترجمه گوگل] او خود را کمی زمان به تصور یک بهانه خوب است

(2) تعریف: to be able to think of or imagine.
مترادف: conceptualize, envision, fancy, imagine, picture, visualize
مشابه: believe, think

- He is so prepared this time that I cannot conceive his failing.
[ترجمه ترجمه] او این بار آن قدر آماده است که نمیتوانم تصور کنم شکست بخورد.
[ترجمه ترگمان] این دفعه چنان آماده است که من نمی توانم failing را تصور کنم
[ترجمه گوگل] او این بار آماده شده است که نمی توانم شکست او را درک کنم
- She tried to conceive how she would look in thirty years.
[ترجمه ترگمان] سعی کرد فکر کند که در عرض سی سال چه شکلی خواهد شد
[ترجمه گوگل] او سعی کرد چگونگی نگاهش را در سی سال ببیند

(3) تعریف: to become pregnant with.
مشابه: beget, breed, engender, generate, hatch, procreate, propagate

- It was not long before she conceived her first child.
[ترجمه ترگمان] طولی نکشید که او اولین بچه اش را دید
[ترجمه گوگل] پیش از آنکه او اولین فرزندش را تصور کند، مدتها پیش بود

(4) تعریف: to begin or originate.
مترادف: begin, create, engender, form, generate, hatch, originate, start
مشابه: beget, breed, establish, found, institute, procreate

- Our book group was conceived over twelve years ago.
[ترجمه علی جادری] گروه کتاب ما بیش از 12 سال پیش , تشکیل شد .
[ترجمه ترگمان] گروه کتاب ما بیش از دوازده سال پیش درک شد
[ترجمه گوگل] گروه کتاب ما بیش از دوازده سال پیش درک شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: conceiver (n.)
(1) تعریف: to form a concept, idea, or image in one's mind (usu. fol. by "of").
مترادف: conceptualize, ideate, imagine, visualize
مشابه: create, think

- The chef conceived of a fabulous new dessert.
[ترجمه ترگمان] آشپز یک دسر عالی داشت
[ترجمه گوگل] سرآشپز یک دسر جدید افسانه ای را تصور می کرد
- I could never have conceived of his running away like that.
[ترجمه ترگمان] من هرگز نمی توانستم تصور کنم که او چنین فرار کرده باشد
[ترجمه گوگل] من هرگز نمی توانستم فراموشش کنم

(2) تعریف: to become pregnant.
مشابه: bear, breed, propagate, reproduce

- They had been married for several years but his wife had not conceived.
[ترجمه ترگمان] سال ها بود که ازدواج کرده بودند، اما همسرش به آن فکر نکرده بود
[ترجمه گوگل] آنها چندین سال ازدواج کرده بودند اما همسرش تصور نمیکرد

• understand; think of an idea; become pregnant
if you can conceive of something, you can imagine it or believe it.
if you conceive something as a particular thing, you consider it to be that thing.
if you conceive a plan or idea, you think of it and work out how it can be done.
when a woman conceives, she becomes pregnant.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تصور کردن، پنداشتن

مترادف و متضاد

پنداشتن (فعل)
take, count, assume, suppose, deem, fancy, imagine, conceive

فهمیدن (فعل)
comprehend, sense, get, realize, savor, understand, perceive, see, fathom, grasp, figure out, discern, catch, rumble, follow, savvy, conceive, penetrate, plug in

تصور کردن (فعل)
fancy, imagine, trow, fail, ween, ideate, conceive, visualize

ابستن شدن (فعل)
engender, conceive

understand


Synonyms: accept, appreciate, apprehend, assume, believe, catch, compass, comprehend, deem, dig, envisage, expect, fancy, feel, follow, gather, get, grasp, imagine, judge, perceive, realize, reckon, suppose, suspect, take, twig


Antonyms: misunderstand, not believe


create


Synonyms: become pregnant, brainstorm, cogitate, consider, contrive, cook up, depicture, design, develop, devise, dream up, envisage, envision, fancy, feature, form, formulate, head trip, image, imagine, make up, meditate, originate, ponder, produce, project, purpose, realize, ruminate, spark, speculate, spitball, think up, trump up, visualize


Antonyms: abort, destroy


جملات نمونه

1. i cannot conceive why he did it
نمی توانم بفهمم چرا این کار را کرد.

2. he could not conceive of such an accident happening to him
او تصور نمی کرد که چنین حادثه ای برایش روی دهد.

3. we could not conceive that someday we would need him
ما نمی توانستیم باور کنیم که روزی به او نیازمند خواهیم شد.

4. his wife is not able to conceive
زن او نمی تواند آبستن بشود.

5. I could not conceive that he would do such a silly thing.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم تصور کنم که او چنین کار احمقانه ای انجام خواهد داد
[ترجمه گوگل]نمی توانستم تصور کنم که چنین چیز احمقانه ای را انجام می دهد

6. Whatever your mind can conceive and believe, it can achieve.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که ذهن تو می تواند تصور کند و باور کند، می تواند به آن دست پیدا کند
[ترجمه گوگل]هر آنچه که ذهن شما می تواند درک کند و باور کند، می تواند به آن دست یابد

7. I cannot conceive he would wish to harm us.
[ترجمه ترگمان]من تصور نمی کنم که او بخواهد به ما صدمه بزند
[ترجمه گوگل]نمی توانم تصور کنم که می خواهد به ما آسیب برساند

8. I cannot conceive what it must be like.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم تصور کنم چه چیزی باید باشد
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم تصور کنم که چطور باید باشد

9. I can not conceive of such cruelty as to take a child away from its mother.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم چنین سنگدلی را تصور کنم که یک بچه را از مادرش دور کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم چنین بی رحمی را در نظر بگیرم تا کودک را از مادرش دور کنم

10. You may conceive a new world in the atomic age.
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است دنیای جدیدی را در عصر اتمی تصور کنید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است جهان جدیدی را در عصر اتمی بسازید

11. I just can't even conceive of that quantity of money.
[ترجمه ترگمان]من حتی نمی تونم اون مقدار پول رو تصور کنم
[ترجمه گوگل]من فقط نمیتوانم این مقدار پول را تصور کنم

12. I cannot conceive of anybody writing a play by sitting down and mapping it out.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم تصور کنم که کسی با نشستن و نقشه کشیدن نقشه آن را بنویسد
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم کسی را با نوشتن یک بازی با نشستن و نقشه کشیدن آن تصور کنم

13. Half a century ago it's difficult to conceive of travelling to the moon.
[ترجمه ترگمان]نیم قرن پیش پیش بینی سفر به ماه دشوار است
[ترجمه گوگل]نیم قرن پیش، مسافرت به ماه، مشکلی است

14. He couldn't conceive of a time when he would have no job.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست زمانی را تصور کند که او هیچ شغلی در کار نخواهد بود
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست یک زمان را بپذیرد وقتی که هیچ مشکلی نداشت

15. I can't conceive why you allowed your daughter to travel alone.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم تصور کنم که چرا اجازه دادی دختر تو تنها سفر کنه
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم تصور کنم که چرا اجازه دادید دخترتان تنها به سفر برود

16. We conceive of the family as being in a constant state of change.
[ترجمه ترگمان]ما خانواده را به عنوان یک وضعیت ثابت تغییر تصور می کنیم
[ترجمه گوگل]ما خانواده را به عنوان وضعیتی ثابت در حال تغییر میبینیم

17. We conceive of ourselves as individuals.
[ترجمه ترگمان]ما خودمان را به عنوان افراد تصور می کنیم
[ترجمه گوگل]ما خودمان را به عنوان افراد معرفی می کنیم

His wife is not able to conceive.

زن او نمی‌تواند آبستن بشود.


I was conceived (by my mother) in the month of Bahman.

مادرم در بهمن مرا آبستن شد.


It was then that I conceived the idea of running away.

در آن هنگام بود که فکر فرار به مغزم خطور کرد.


He could not conceive of such an accident happening to him.

او تصور نمی‌کرد که چنین حادثه‌ای برایش روی دهد.


We could not conceive that someday we would need him.

ما نمی‌توانستیم باور کنیم که روزی به او نیازمند خواهیم شد.


I cannot conceive why he did it.

نمی‌توانم بفهمم چرا این کار را کرد.


پیشنهاد کاربران

پروراندن ( ایده، فکر، مفهوم )

ایجاد کردن
آغاز کردن
متحول کردن
Develope, Originate، evolve

بنیان نهادن

توضیح: با مراجعه به https://www. merriam - webster. com/dictionary/conceive مشاهده می شود که به عنوان یکی از معادل های واژه conceive نوشته شده
: to cause to begin : ORIGINATE
a project conceived by the company's founder






صاحب ایده /فکر

ایده پردازی

شکل گرفتن در معانی علم زبان شناسی

در علم زبان شناسی شکل گرفتن

بچه دار شدن

1 - تصور کردن
2 - در سر داشتن
3 - آبستن شدن

آبستن شدن

طرح ریزی کردن


کلمات دیگر: