کلمه جو
صفحه اصلی

preparatory


معنی : مقدماتی، پستایی، تدارکی، امایشی، مربوط به تهیه یامقدمات
معانی دیگر : وابسته به آماده سازی برای ورود به دانشگاه (prep هم می گویند)، وابسته به آمادگی، آمایشی، آمادگر، آماده ساز، تدارکاتی، آمادگرانه

انگلیسی به فارسی

پستایی، مقدماتی، مربوط به تهیه یامقدمات


امایشی، تدارکی


آماده سازی، مقدماتی، تدارکی، پستایی، امایشی، مربوط به تهیه یامقدمات


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: preparatorily (adv.)
(1) تعریف: designed to prepare or make ready.
مشابه: preparative

(2) تعریف: in preparation for; introductory.
مترادف: introductory, preliminary
مشابه: precursory, prefatory, prerequisite

- preparatory comments
[ترجمه ترگمان] توضیحات مقدماتی
[ترجمه گوگل] نظرات تهیه کننده

(3) تعریف: relating to training in preparation for higher education.
مشابه: prep, private, secondary

- preparatory school
[ترجمه ترگمان] مدرسه مقدماتی
[ترجمه گوگل] مدرسه مقدماتی

• serving or designed to make ready; serving to put into the proper condition
preparatory actions are done in preparation for something else; a formal word.

مترادف و متضاد

Synonyms: before, elementary, in advance of, in anticipation of, inductive, opening, precautionary, prefatory, preliminary, prelusive, prep, preparative, previous, primary, prior to


introductory, basic


مقدماتی (صفت)
elementary, primary, preliminary, first, anticipatory, introductory, preparatory, preparative, precedential, prep

پستایی (صفت)
preparatory, preparative

تدارکی (صفت)
preparatory, preparative

امایشی (صفت)
preparatory

مربوط به تهیه مقدمات (صفت)
preparatory

Antonyms: auxiliary, supplementary


جملات نمونه

1. preparatory to
در تدارک برای،آماده سازی برای،مهیا سازی برای

2. a preparatory course for medical school
کلاس آمادگی برای دانشکده ی پزشکی

3. he was packing his books preparatory to his departure
برای مهیا شدن جهت عزیمت داشت کتاب های خود را بسته بندی می کرد.

4. At least a year's preparatory work will be necessary before building can start.
[ترجمه ترگمان]حداقل یک کار مقدماتی یک سال قبل از شروع کار لازم خواهد بود
[ترجمه گوگل]قبل از ساختن می تواند شروع به کار حداقل یک سال برای یک دوره پیش آماده باشد

5. A lot of preparatory work still needs to be done.
[ترجمه ترگمان]هنوز کاره ای مقدماتی بسیاری باید انجام شود
[ترجمه گوگل]هنوز هم باید کارهای آماده سازی انجام شود

6. Security checks had been carried out preparatory to the President's visit.
[ترجمه ترگمان]چک های امنیتی برای دیدار رئیس جمهور آماده شده بودند
[ترجمه گوگل]چک های امنیتی در حال آماده شدن برای دیدار رئیس جمهور بود

7. The partners held several meetings preparatory to signing the agreement.
[ترجمه ترگمان]طرفین چندین جلسه مقدماتی را برای امضای توافقنامه برگزار کردند
[ترجمه گوگل]شرکا چندین جلسه را برای امضای توافقنامه برگزار کرد

8. This was where we were to have our preparatory language courses.
[ترجمه ترگمان]این همان جایی بود که ما قرار بود دوره های آموزشی مقدماتی خودمان را داشته باشیم
[ترجمه گوگل]این جایی بود که ما دوره های آمادگی زبانیم را داشتیم

9. Differences over these issues narrowed during the preparatory meetings/talks.
[ترجمه ترگمان]تفاوت ها در این موضوعات در طی جلسات مقدماتی \/ مذاکرات محدود شده اند
[ترجمه گوگل]تفاوت در این موضوعات در جلسات / مذاکرات پیشنهادی محدود شد

10. The runners flexed their muscles as the preparatory activities for the race.
[ترجمه ترگمان]دوندگان ماهیچه های خود را به عنوان فعالیت های مقدماتی برای مسابقه خم کردند
[ترجمه گوگل]دونده ها عضلات خود را به عنوان فعالیت های آماده سازی برای مسابقه خم کرده اند

11. This preparatory work was practically complete at the outbreak of war and authority was given a few days before for completion.
[ترجمه ترگمان]این کار مقدماتی عملا در آغاز جنگ کامل بود و اختیارات چند روز قبل از تکمیل آن داده شد
[ترجمه گوگل]این کار آماده سازی عملا در جنگ شروع شد و مجوز چند روز قبل برای تکمیل آن فراهم شد

12. A preparatory public consultation paper will be issued this autumn and a more fundamental public discussion paper will be distributed next spring.
[ترجمه ترگمان]یک مقاله مقدماتی مشاوره عمومی در پاییز امسال صادر خواهد شد و یک مقاله بحث عمومی اساسی تر در بهار آینده توزیع خواهد شد
[ترجمه گوگل]این کمیسیون یک مقاله پیشنهادی عمومی در این پاییز امسال منتشر خواهد شد و یک مقاله مهمتر در مورد بحث عمومی بهار آینده منتشر خواهد شد

13. I was then sent to an ordinary preparatory school for boys.
[ترجمه ترگمان]سپس مرا به یک مدرسه راهنمایی معمولی برای پسران فرستادند
[ترجمه گوگل]من پس از آن به یک مدرسه مقدماتی برای پسران فرستاده شدم

14. We learned an elaborate preparatory procedure that made scrubbing for brain surgery seem dilatory.
[ترجمه ترگمان]ما یک روش مقدماتی مفصل را یاد گرفتیم که فرآیند scrubbing برای جراحی مغز را کند و کند به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]ما یک روش آماده سازی دقیق را یاد گرفتیم که باعث شستشوی مغز استخوان مغز می شود

a preparatory course for medical school

کلاس آمادگی برای دانشکده‌ی پزشکی


He was packing his books preparatory to his departure.

برای مهیا‌شدن جهت عزیمت داشت کتاب‌های خود را بسته‌بندی می‌کرد.


اصطلاحات

preparatory to

در تدارک برای، آماده‌سازی برای، مهیا‌سازی برای


پیشنهاد کاربران

مقدماتی

– a preparatory course for medical school
– a lot of preparatory work still needs to be done


کلمات دیگر: