معنی : خود نما، رسوا، خشن، پر سر و صدا، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه
معانی دیگر : پر سر و صدا (به طور ناخوشایند)، پرقیل و قال، بلند و ناهنجار، جنجالگر، بارز، آشکار، چشمگیر، آنچه که توی ذوق می زند، شلوه کننده
blatant
معنی : خود نما، رسوا، خشن، پر سر و صدا، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه
معانی دیگر : پر سر و صدا (به طور ناخوشایند)، پرقیل و قال، بلند و ناهنجار، جنجالگر، بارز، آشکار، چشمگیر، آنچه که توی ذوق می زند، شلوه کننده
انگلیسی به فارسی
انعطاف پذیر، رسوا، خشن، پر سر و صدا، خود نما، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه
پرسروصدا، شلوغ‌کننده، خودنما، خشن، رسوا
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: blatantly (adv.), blatancy (n.)
مشتقات: blatantly (adv.), blatancy (n.)
• (1) تعریف: completely obvious or undisguised, sometimes offensively so.
• مترادف: egregious, glaring, obtrusive
• متضاد: surreptitious
• مشابه: brazen, flagrant, gross, obvious, overt, patent, unmistakable
• مترادف: egregious, glaring, obtrusive
• متضاد: surreptitious
• مشابه: brazen, flagrant, gross, obvious, overt, patent, unmistakable
- The politician's response showed a blatant disregard for the truth.
[ترجمه ترگمان] پاسخ سیاست مدار، بی توجهی آشکار به حقیقت را نشان داد
[ترجمه گوگل] پاسخ سیاستمدار نشان داد که نادیده گرفتن حقایق حقیقت دارد
[ترجمه گوگل] پاسخ سیاستمدار نشان داد که نادیده گرفتن حقایق حقیقت دارد
- The hostility between the two women was blatant.
[ترجمه ترگمان] خصومت میان دو زن آشکار بود
[ترجمه گوگل] خصومت میان این دو زن منفور بود
[ترجمه گوگل] خصومت میان این دو زن منفور بود
- He resented their blatant attempt to win him over.
[ترجمه ترگمان] او از تلاش بی شرمانه خود برای پیروزی بر او منزجر بود
[ترجمه گوگل] او تلاش خود را برای برنده شدن به او تحمیل کرد
[ترجمه گوگل] او تلاش خود را برای برنده شدن به او تحمیل کرد
- His blatant adoration of her made her uncomfortable.
[ترجمه ترگمان] ستایش blatant او را ناراحت می کرد
[ترجمه گوگل] ستایش او از او باعث ناراحتی او شد
[ترجمه گوگل] ستایش او از او باعث ناراحتی او شد
• (2) تعریف: conspicuous, often vulgarly so.
• مترادف: conspicuous, egregious, glaring, obtrusive
• مشابه: brazen, flagrant, obvious, overt
• مترادف: conspicuous, egregious, glaring, obtrusive
• مشابه: brazen, flagrant, obvious, overt
- This blatant show of wealth impressed most of the guests.
[ترجمه ترگمان] این نمایش آشکار ثروت بیشتر مهمانان را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل] این نمایش آشکار ثروت بیشترین مهمان را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل] این نمایش آشکار ثروت بیشترین مهمان را تحت تاثیر قرار داد
• loud; obtrusive, conspicuous; blunt
blatant is used to describe something bad which is done in an open or obvious way.
blatant is used to describe something bad which is done in an open or obvious way.
مترادف و متضاد
خود نما (صفت)
airy, showy, ostentatious, posing, sparking, foppish, blatant, cocky, jaunty, grandstanding, hot-shot, la-di-da, posturing, priggish
رسوا (صفت)
ashamed, infamous, blatant, ignominious, opprobrious
خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered
پر سر و صدا (صفت)
loud, tumultuous, blatant, obstreperous, noisy, piercing, deafening, unquiet, clamorous, vociferous, earsplitting, uproarious
شلوغ کننده (صفت)
blatant
بی معنی و بی ملاحظه (صفت)
blatant
obvious; brazen
Synonyms: arrant, bald, barefaced, brassy, clear, conspicuous, crying, flagrant, flashy, flaunting, garish, gaudy, glaring, glitzy, impudent, loud, meretricious, naked, obtrusive, ostentatious, outright, overbold, overt, plain, prominent, pronounced, protrusive, screaming, shameless, sheer, showy, snazzy, unabashed, unblushing, unmitigated
Antonyms: inconspicuous, quiet, subtle, unpronounced
deafening
Synonyms: boisterous, clamorous, crying, ear-splitting, harsh, loud, loudmouthed, noisy, obstreperous, obtrusive, piercing, screaming, scurrilous, strident, vociferant, vociferous, vulgar
Antonyms: quiet, silent
جملات نمونه
1. blatant ignorance
جهل آشکار
2. a blatant disregard for human rights
زیر پا گذاری آشکار حقوق بشر
3. a blatant loudspeaker
بلندگوی گوشخراش
4. The whole episode was a blatant attempt to gain publicity.
[ترجمه ترگمان]کل این قسمت تلاش blatant برای جلب شهرت بود
[ترجمه گوگل]تمام قسمت تلاش شدید برای کسب تبلیغات بود
[ترجمه گوگل]تمام قسمت تلاش شدید برای کسب تبلیغات بود
5. Outsiders will continue to suffer the most blatant discrimination.
[ترجمه ترگمان]اینگونه افراد گرفتار بیش ترین تبعیض خواهند شد
[ترجمه گوگل]افراد بیگناه همچنان به تبعیض بیشترین آسیب می رسند
[ترجمه گوگل]افراد بیگناه همچنان به تبعیض بیشترین آسیب می رسند
6. I was shocked by the blatant racism of his remarks.
[ترجمه ترگمان]از نژاد پرستی بی شرمانه خود شوکه شدم
[ترجمه گوگل]من از نژادپرستی آشکار سخنان او تکان خوردم
[ترجمه گوگل]من از نژادپرستی آشکار سخنان او تکان خوردم
7. His treatment of his secretary was a blatant example of managerial arrogance.
[ترجمه ترگمان]رفتار او با منشی او نمونه ای آشکار از گستاخی مدیریتی بود
[ترجمه گوگل]درمان او با وزیر امور خارجه، نمونه ای منفعل از تحقیر مدیریت بود
[ترجمه گوگل]درمان او با وزیر امور خارجه، نمونه ای منفعل از تحقیر مدیریت بود
8. She was shocked by his blatant sexism.
[ترجمه ترگمان]او از تبعیض جنسیتی خود شوکه شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط جنس گرایی شدید او شوکه شد
[ترجمه گوگل]او توسط جنس گرایی شدید او شوکه شد
9. Everyone is tired of their blatant effronteries.
[ترجمه ترگمان]همه از effronteries their خسته شدن
[ترجمه گوگل]هر کس از خستگی های ناخوشایند خود خسته شده است
[ترجمه گوگل]هر کس از خستگی های ناخوشایند خود خسته شده است
10. The papers were full of the most blatant propagandist nonsense.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها پر از the و blatant بودند
[ترجمه گوگل]این مقالات پر از بی معنی ترین تبلیغات تبلیغاتی بود
[ترجمه گوگل]این مقالات پر از بی معنی ترین تبلیغات تبلیغاتی بود
11. He accused the diary's publishers of blatant opportunism.
[ترجمه ترگمان]او ناشران این دفتر را با فرصت طلبی آشکار متهم کرد
[ترجمه گوگل]او ناشران خاطرات را از اپورتونیسم آشکار متهم کرد
[ترجمه گوگل]او ناشران خاطرات را از اپورتونیسم آشکار متهم کرد
12. The takeover of the embassy constitutes a flagrant/blatant violation of international law.
[ترجمه ترگمان]تصرف سفارت به منزله نقض آشکار و آشکار قانون بین المللی است
[ترجمه گوگل]پیاده شدن سفارت باعث نقض آشکار و آشکار حقوق بین الملل می شود
[ترجمه گوگل]پیاده شدن سفارت باعث نقض آشکار و آشکار حقوق بین الملل می شود
13. How could she swallow such a blatant lie?
[ترجمه ترگمان]چطور تونسته همچین دروغی رو قورت بده؟
[ترجمه گوگل]چطور می توان چنین بلندی دروغی را فرو برد؟
[ترجمه گوگل]چطور می توان چنین بلندی دروغی را فرو برد؟
14. Our teacher is guilty of blatant favouritism.
[ترجمه ترگمان]معلم ما در مورد جانبداری blatant مقصر است
[ترجمه گوگل]معلم ما گناه فانتزی گرایی است
[ترجمه گوگل]معلم ما گناه فانتزی گرایی است
15. Gibbs calls it a blatant violation of the federal Fair Housing Act, which forbids using federal money for gentrification.
[ترجمه ترگمان]گیبس این را نقض آشکار قانون اسکان عادلانه فدرال می نامد که استفاده از پول فدرال برای gentrification را ممنوع می کند
[ترجمه گوگل]گیبس آن را نقض آشکار قانون مسکن فدرال فدرال می نامد که به موجب آن، استفاده از پول فدرال را برای گریاندن مجدد ممنوع می کند
[ترجمه گوگل]گیبس آن را نقض آشکار قانون مسکن فدرال فدرال می نامد که به موجب آن، استفاده از پول فدرال را برای گریاندن مجدد ممنوع می کند
16. I was shocked to find that such blatant disparity in benefits still existed.
[ترجمه ترگمان]من از اینکه فهمیدم این اختلاف فاحش در منافع وجود دارد شوکه شدم
[ترجمه گوگل]من شوکه شدم که چنین اختلاف فاحشی در مزایا وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]من شوکه شدم که چنین اختلاف فاحشی در مزایا وجود داشته باشد
a blatant loudspeaker
بلندگوی گوشخراش
blatant ignorance
جهل آشکار
Its faults have been blatantly demonstrated.
عیوب آن آشکارا نشان داده شده است.
a blatant disregard for human rights
زیرپاگذاری آشکار حقوق بشر
پیشنهاد کاربران
وقتی درباره ی ( دروغ ) صحبت می شود، این کلمه به عنوان صفت آن به کار رفته و به معانی زیر خواهد بود:
( دروغ ) شاخدار
( دروغ ) عجیب و غریب
( دروغ ) باورنکردنی
( دروغ ) خیلی بزرگ
( دروغ ) شاخدار
( دروغ ) عجیب و غریب
( دروغ ) باورنکردنی
( دروغ ) خیلی بزرگ
وقیح
فاحش، وقیحانه، بسیار واضح و زشت
فاش گفتن ( از گفتن ابا نکردن )
به نظرم معادل جالبیه:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
جناب حافظ
به نظرم معادل جالبیه:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
جناب حافظ
بارز،
آشکار
How could she swallow such a blatant lie?
آشکار
How could she swallow such a blatant lie?
خیلی با lie میادش.
Blatant lie یعنی دروغی که برای منفعت گوینده گفته میشه توسط خود اون فرد و این دروغ با گذشت کمی زمان فاش میشه و مشخص میشه که چرت بوده. اما این وسط گوینده ازینکه این حرف درست نیست اطلاع داره ولی بازم این دروغو میگه. یعنی اون فرد مردم رو خر و نفهم و بی ارزش فرض کرده. یعنی دروغ وقیحانه و شاخدار و به شعور مخاطب برخورنده
very obvious and offensive
a blatant lie
He showed a blatant disregard for the safety of other drivers.
a blatant [=flagrant] attempt to bribe the judge
blatant racial discrimination
Why do they keep writing "biggest unknown animal in the ocean"? For starters, it's a blatant lie. And even if it was probable, you know there's no way we could possibly verify if it's true or not.
Beats me why, but whatever. Anyway, these publishers must indeed take their viewers for total idiots
Blatant lie یعنی دروغی که برای منفعت گوینده گفته میشه توسط خود اون فرد و این دروغ با گذشت کمی زمان فاش میشه و مشخص میشه که چرت بوده. اما این وسط گوینده ازینکه این حرف درست نیست اطلاع داره ولی بازم این دروغو میگه. یعنی اون فرد مردم رو خر و نفهم و بی ارزش فرض کرده. یعنی دروغ وقیحانه و شاخدار و به شعور مخاطب برخورنده
very obvious and offensive
a blatant lie
He showed a blatant disregard for the safety of other drivers.
a blatant [=flagrant] attempt to bribe the judge
blatant racial discrimination
Why do they keep writing "biggest unknown animal in the ocean"? For starters, it's a blatant lie. And even if it was probable, you know there's no way we could possibly verify if it's true or not.
Beats me why, but whatever. Anyway, these publishers must indeed take their viewers for total idiots
وقیح و شرم آور
( دروغ ) بزرگ و باور نکردنی
کلمات دیگر: