کلمه جو
صفحه اصلی

burst into


1- سراسیمه یا با شتاب وارد شدن، پریدن تو 2- شکفتن، گل دادن، زدن زیر خنده (و غیره)

جملات نمونه

1. He burst into peals of laughter.
[ترجمه ترگمان]قاه قاه خندید
[ترجمه گوگل]او به لب از خنده خیره شد

2. The mob burst into the office ranting and raving.
[ترجمه ترگمان]جمعیت به داخل دفتر هجوم آوردند و دیوانه وار شروع به حرف زدن کردند
[ترجمه گوگل]این توطئه به دفتر وحشت زده می شود

3. The car crashed into the safety barrier and burst into flames.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به مانع امنیتی برخورد کرد و آتش گرفت
[ترجمه گوگل]ماشین به سد ایمنی سقوط کرد و به شعله های آتش زد

4. The audience burst into wild applause.
[ترجمه ترگمان]تماشاچی ها شروع به کف زدن کردند
[ترجمه گوگل]تماشاگران به طعنه وحشی واگذار شدند

5. He burst into tears, begging her to forgive him and swearing to pay back everything he had stolen.
[ترجمه ترگمان]به گریه افتاد، التماس می کرد که او را ببخشد و سوگند یاد کند که هرچه را که دزدیده بود پس بدهد
[ترجمه گوگل]او به اشک اشک می ریزد، التماس می کند که او را ببخشد و قسم می بخشد تا همه چیز را که به سرقت رفته است، بازپرداخت

6. The door was suddenly pushed open and he burst into the house.
[ترجمه ترگمان]ناگهان در باز شد و داخل خانه شد
[ترجمه گوگل]درب به طور ناگهانی تحت فشار قرار گرفت و به خانه برمی خورد

7. She burst into tears and ran from the kitchen.
[ترجمه ترگمان]او به گریه افتاد و از آشپزخانه بیرون دوید
[ترجمه گوگل]او به اشک پشت سر گذاشت و از آشپزخانه فرار کرد

8. The audience burst into spontaneous applause.
[ترجمه ترگمان]حضار شروع به کف زدن خود کردند
[ترجمه گوگل]تماشاگران به اعتراض خود به خود سرازیر می شوند

9. The jet crash-landed and burst into flames.
[ترجمه ترگمان]هواپیمای جت فرود آمد و شعله ور شد
[ترجمه گوگل]جت سقوط کرد و فرود آمد

10. She was so tired and overwrought that she burst into tears.
[ترجمه ترگمان]چنان خسته و فرسوده شده بود که اشکش سرازیر شد
[ترجمه گوگل]او خیلی خسته و تحریک شده بود که به اشک می ریزد

11. Perhaps the wind. Let acid,suddenly burst into tears.
[ترجمه ترگمان]شاید باد بیا اسید بخوریم، ناگهان شروع به گریه کردن کرد
[ترجمه گوگل]شاید باد اجازه دهید اسید، به طور ناگهانی به اشک پشت سر گذاشت

12. The whole room burst into applause.
[ترجمه ترگمان]تمام اتاق کف زدند و کف زدند
[ترجمه گوگل]کل اتاق به طعنه و شعله ور شدن

13. She burst into tears and fled.
[ترجمه ترگمان]او به گریه افتاد و فرار کرد
[ترجمه گوگل]او گریه کرد و فرار کرد

14. I don't wonder she burst into tears after the way you spoke to her.
[ترجمه ترگمان]از طرز حرف زدن با او تعجب نمی کنم
[ترجمه گوگل]من تعجب نمیکنم که بعد از اینکه شما با او صحبت کردید، به اشک پشت سر گذاشت

15. Their car crashed and burst into flames.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل آن ها سقوط کرد و به شعله های آتش نزدیک شد
[ترجمه گوگل]ماشین آنها سقوط کرد و به شعله های آتش زد

پیشنهاد کاربران

( یهو ) وارد . . . شدن

آرام گذشتن

سریع آتیش گرفتن، با صدای بلند خندیدن گریه کردن دست زدن کف زدن قاه قاه خندیدن، زار زار گریه کردن، بلند دست زدن

ناگهان شروع به کار کردن
مثلا : the engine of that old car suddenly burst into life

Burst into laugher
از خنده روده بر شدن

When somebody tell a jock , we burst into laugher.
وقتی یه نفر جک میگه ما از خنده روده بر میشیم

ناگهان کاری انجام دادن
Burst into tears:به گریه افتادن


convince

در فارسی از �زد زیر . . . � استفاده می کنیم.
Her classmates burst into laughter: هم کلاسی هاش زدن زیر خنده.

زدن زیر ( خنده یا گریه )

# She burst into tears
# He suddenly burst into song
# He burst into peals of laughter
# The audience burst into applause


کلمات دیگر: