مطلقا، قطعا، کلا، از بیخ، رک، روراست، بطورپهن یامسطح، بطورهموار، بطور پوست کنده
flatly
مطلقا، قطعا، کلا، از بیخ، رک، روراست، بطورپهن یامسطح، بطورهموار، بطور پوست کنده
انگلیسی به فارسی
بهطور مطلق، قطعاً، بهطور قطع، کلاً، بهطور کلی، از بیخ، رک، روراست
به طور پهن یا مسطح، به طور هموار
صاف
انگلیسی به انگلیسی
• levelly; bluntly, in a straightforward manner; without emotion
جملات نمونه
1. flatly
مطلقا،قطعا،کلا،از بیخ،رک،روراست
2. she flatly rejected our proposal
بی رودربایستی پیشنهاد ما را رد کرد.
3. He flatly denied ever having met the woman.
[ترجمه ترگمان]از هیچ وقت با آن زن روبه رو نشده بود
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که با زن ملاقات کرده بود، انکار کرد
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که با زن ملاقات کرده بود، انکار کرد
4. He flatly refused to discuss the matter.
[ترجمه ترگمان]او از بحث در این موضوع امتناع ورزید
[ترجمه گوگل]او به طور جدی حاضر به بحث در مورد موضوع نیست
[ترجمه گوگل]او به طور جدی حاضر به بحث در مورد موضوع نیست
5. "I know you," he said flatly, matter-of-fact, neutral in tone.
[ترجمه ترگمان]او با صراحت گفت: \" من شما را می شناسم
[ترجمه گوگل]'من می دانم شما،' او گفت: به طور صریح، حقیقت، بی طرف در تن
[ترجمه گوگل]'من می دانم شما،' او گفت: به طور صریح، حقیقت، بی طرف در تن
6. He flatly denied it.
[ترجمه ترگمان]آن را انکار کرد
[ترجمه گوگل]او به طور صریح آن را انکار کرد
[ترجمه گوگل]او به طور صریح آن را انکار کرد
7. " He is dead,'said Alice flatly.
[ترجمه ترگمان]الیس رک و راست گفت: اون مرده
[ترجمه گوگل]آلیس گفت: 'او مرده است '
[ترجمه گوگل]آلیس گفت: 'او مرده است '
8. The witness responded flatly to the judge's questions.
[ترجمه ترگمان]شاهد با بی اعتنایی به پرسش های قاضی پاسخ داد
[ترجمه گوگل]شهادت به صراحت به سوالات قاضی پاسخ داد
[ترجمه گوگل]شهادت به صراحت به سوالات قاضی پاسخ داد
9. I flatly refused to spend any more time helping him.
[ترجمه ترگمان]از این که وقت بیشتری را برای کمک به او می گذراندم، از این کار خودداری کردم
[ترجمه گوگل]من صراحتا حاضر به صرف زمان بیشتری برای کمک به او نیستم
[ترجمه گوگل]من صراحتا حاضر به صرف زمان بیشتری برای کمک به او نیستم
10. She flatly dismissed the idea as impossible.
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که این فکر غیرممکن است
[ترجمه گوگل]او این ایده را به طور غیرمستقیم رد کرد
[ترجمه گوگل]او این ایده را به طور غیرمستقیم رد کرد
11. 'Oh, it's you,' she said flatly.
[ترجمه ترگمان]به سردی گفت: اوه، تویی
[ترجمه گوگل]او گفت: 'اوه، این شماست،' گفت:
[ترجمه گوگل]او گفت: 'اوه، این شماست،' گفت:
12. Dexter flatly rejected calls for his resignation.
[ترجمه ترگمان]دکستر درخواست استعفای خود را رد کرد
[ترجمه گوگل]دکستر به طور صریح خواستار استعفای خود را رد کرد
[ترجمه گوگل]دکستر به طور صریح خواستار استعفای خود را رد کرد
13. The allegations were all flatly denied.
[ترجمه ترگمان]اتهامات به طور صریح رد شد
[ترجمه گوگل]این اتهامات به روشنی انکار شد
[ترجمه گوگل]این اتهامات به روشنی انکار شد
14. He flatly refused to discuss it.
[ترجمه ترگمان]او از بحث در این باره خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او به طور جدی حاضر به بحث در مورد آن نیست
[ترجمه گوگل]او به طور جدی حاضر به بحث در مورد آن نیست
15. He flatly refused to join us.
[ترجمه ترگمان]او از اینکه به ما ملحق شود خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او صریحا حاضر به پیوستن به ما نشد
[ترجمه گوگل]او صریحا حاضر به پیوستن به ما نشد
پیشنهاد کاربران
showing little - no interest or emotion
با خونسردی،
با بی تفاوتی،
با بی اعتنایی،
به آ رامی و بدون احساس،
از روی بی علاقه گی،
با خونسردی،
با بی تفاوتی،
با بی اعتنایی،
به آ رامی و بدون احساس،
از روی بی علاقه گی،
کاملاً
بی پرده، بدون رودربایستی، بی تعارف
کاملا , صریحا ؛ با بی علاقگی
# She flatly rejected our proposal
# The allegations were all flatly denied
# Tell him flatly that you are not for him
# The witness responded flatly to the judge's questions
# She flatly rejected our proposal
# The allegations were all flatly denied
# Tell him flatly that you are not for him
# The witness responded flatly to the judge's questions
کلمات دیگر: