کلمه جو
صفحه اصلی

brigade


معنی : دسته، تیپ، تشکیلات، فئه
معانی دیگر : (ارتش) تیپ، تعداد زیادی سرباز، جمعیت، گروه

انگلیسی به فارسی

تیپ، دسته، تشکیلات


تیپ، تشکیلات، دسته، فئه


انگلیسی به انگلیسی

• military unit consisting of many troops
a brigade is one of the groups which an army is divided into.

اسم ( noun )
(1) تعریف: a military unit comprising several squadrons or battalions.

(2) تعریف: a group of persons gathered or organized for a specific purpose such as to fight a fire, support a cause, or the like.
مشابه: army
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: brigades, brigading, brigaded
• : تعریف: to form into a brigade or organized group.

مترادف و متضاد

fleet of trained people


دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

تیپ (اسم)
brigade

تشکیلات (اسم)
formation, brigade, organization

فئه (اسم)
party, brigade, warrior host

Synonyms: army, band, body, company, contingent, corps, crew, detachment, force, group, organization, outfit, party, posse, squad, team, troop, unit


Antonyms: individual, one


جملات نمونه

1. brigade commander
فرمانده ی تیپ

2. support brigade
(ارتش) تیپ پشتیبانی

3. the anti-nuclear brigade officially protested
مخالفین بمب اتم رسما اعتراض کردند.

4. the fire brigade
گروه (یا اداره ی) آتش نشانی

5. The fire - brigade answered the emergency call but there was no fire it was all a hoax.
[ترجمه ترگمان]دستور اضطراری پاسخ داد، اما هیچ آتشی در کار نبود، همه اش یک شوخی بود
[ترجمه گوگل]این آتش نشانی به تماس اضطراری پاسخ داد اما هیچ اتفاقی نیفتاد

6. Dial 999 to call the fire brigade.
[ترجمه ترگمان]با ۹۹۹ تماس بگیرید تا تیپ آتش نشانی را صدا بزند
[ترجمه گوگل]شماره گیری 999 برای تماس با تیپ آتش نشانی

7. The fire brigade attended the blaze.
[ترجمه ترگمان]در این آتش سوزی، تیپ آتش نشانی در این آتش سوزی شرکت کرد
[ترجمه گوگل]آتش نشانی در لعاب حضور داشت

8. Bob ordered brigade HQ to embark.
[ترجمه ترگمان]باب به ستاد فرماندهی دستور داد که سوار کشتی شود
[ترجمه گوگل]باب دستور داد HQ تیپ را برای راه اندازی

9. By the time the fire - brigade arrived the fire had burnt ( itself ) out.
[ترجمه ترگمان]زمانی که آتش نشانی از راه رسید، آتش سوخت (خودش)
[ترجمه گوگل]در آن زمان آتش سوزی وارد شد آتش سوزی (خود) خارج شد

10. The fire had burnt out before the fire brigade arrived.
[ترجمه ترگمان]آتش قبل از رسیدن تیپ آتش سوخت
[ترجمه گوگل]آتش سوزی پیش از ورود آتش نشانی به آتش کشیده شد

11. The club closed after the fire brigade declared its wiring to be unsafe.
[ترجمه ترگمان]این باشگاه پس از اینکه تیپ آتش نشانی سیم کشی خود را ناامن اعلام کرد، بسته شد
[ترجمه گوگل]این باشگاه پس از اعلام آتش نشانی اعلام کرد سیم کشی آن نا امن است

12. He's joined the bowler - hatted brigade working in the City.
[ترجمه ترگمان]او به تیپ bowler که در شهر کار می کند ملحق شد
[ترجمه گوگل]او به تیم خدمتکار خدمت می کند که در شهر کار می کند

13. The fire brigade was called out twice last night.
[ترجمه ترگمان]تیپ آتشین دیشب دو بار صدا کرد
[ترجمه گوگل]این آتش نشانی دو شب گذشته نامیده شد

14. A special army brigade is to be formed.
[ترجمه ترگمان]تیپ ویژه ارتش تشکیل خواهد شد
[ترجمه گوگل]یک تیپ ارتش مخصوص تشکیل می شود

15. The fire brigade was on the spot within minutes.
[ترجمه ترگمان]تیپ آتش نشانی در عرض چند دقیقه در محل بود
[ترجمه گوگل]تیپ آتش نشانی در عرض چند دقیقه بود

brigade commander

فرمانده‌ی تیپ


The anti-nuclear brigade officially protested.

مخالفین بمب اتم رسماً اعتراض کردند.


the fire brigade

گروه (یا اداره‌ی) آتش‌نشانی


پیشنهاد کاربران

تیپ ( در نظام )

Iots of army
تعدادی سرباز

تیپ ( ارتش )

– brigade commander
– a brigade of soldiers


کلمات دیگر: