کلمه جو
صفحه اصلی

out of the way


1- دور افتاده 2- غیر مزاحم 3- خاتمه یافته، کنار گذاشته شده 4- ناجور، نامناسب 5- غیرعادی، ناروال، دور، دور دست، غیرقابل دسترس، دنج

انگلیسی به فارسی

دور، دور دست، غیرقابل دسترس، دنج


خارج از راه، پرت، دور، دور دست، غیرقابل دسترس، دنج


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of a place, remote, secluded, or little frequented.
متضاد: accessible
مشابه: outlying, remote, secluded, solitary, withdrawn

(2) تعریف: unusual or rare.

(3) تعریف: inappropriate or offensive, as an utterance.

• remote, off the beaten track; unusual; taken care of, no longer a problem
out-of-the-way places are difficult to reach and are therefore not often visited.

مترادف و متضاد

secluded


Synonyms: backwoods, distant, faraway, far-flung, godforsaken, inaccessible, isolated, lonely, obscure, off the beaten track, outer, outermost, outlying, peripheral, remote, sequestered


Antonyms: accessible, handy, near


جملات نمونه

1. The farm lies too much out of the way.
[ترجمه ترگمان]مزرعه بیش از حد از راه دور است
[ترجمه گوگل]مزرعه بیش از حد از راه دور است

2. With the election out of the way, the government can get down to business.
[ترجمه ترگمان]با دور شدن از انتخابات، دولت می تواند به کار خود ادامه دهد
[ترجمه گوگل]با انتخابات از راه، دولت می تواند به کسب و کار برسد

3. He shoved her out of the way.
[ترجمه ترگمان]او را ازسر راه کنار زد
[ترجمه گوگل]او او را از راه بیرون کشید

4. It's a great little pub, but a bit out of the way.
[ترجمه ترگمان]پاتوق خوبی است، اما کمی از راه دور است
[ترجمه گوگل]این یک میوه کوچک است اما کمی از راه

5. He cleared a space, heaving boxes out of the way.
[ترجمه ترگمان]او یک فضا را پاک کرد و جعبه ها را ازسر راهش کنار زد
[ترجمه گوگل]او یک فضای را پاک کرد، جعبه را از مسیر بیرون کشید

6. She nudged me out of the way.
[ترجمه ترگمان]او مرا ازسر راه کنار زد
[ترجمه گوگل]او از من دور شد

7. Alan scrambled out of the way.
[ترجمه ترگمان]الن ازسر راه کنار رفت
[ترجمه گوگل]آلن از راه خارج شد

8. The election was safely out of the way, at last.
[ترجمه ترگمان]سرانجام انتخابات ازسر راه کنار رفت
[ترجمه گوگل]انتخابات بی درنگ از راه بی درنگ بود

9. Sue let out a terrific shriek and leapt out of the way.
[ترجمه ترگمان]سو فریاد بلندی کشید و ازسر راه کنار رفت
[ترجمه گوگل]سو سوگند بزنید و از راه بیرون بریزید

10. He has done nothing out of the way yet.
[ترجمه ترگمان]او هنوز هیچ کاری نکرده است
[ترجمه گوگل]او هنوز هیچ کاری نکرده است

11. He elbowed me out of the way.
[ترجمه ترگمان] اون منو ازسر راه کنار زد
[ترجمه گوگل]او از راه بیرون رفت

12. Move out of the way, please: I can't see through you!
[ترجمه ترگمان]ازسر راه برو کنار، خواهش می کنم: نمی تونم تو رو ببینم!
[ترجمه گوگل]از راه بیرون بروید لطفا من از طریق شما نمیتوانم ببینم

13. I didn't say anything until Dad was out of the way.
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که بابا از مسیر خارج شد چیزی نگفتم
[ترجمه گوگل]تا زمانی که پدر از راه نرفته بود چیزی نگفتم

14. He warned the army to stay out of the way of the relief effort.
[ترجمه ترگمان]او به ارتش هشدار داد که از راه تلاش های امدادی خارج شود
[ترجمه گوگل]او به ارتش هشدار داد که از راه کمک امدادی جلوگیری کند

15. We were shouldered roughly out of the way.
[ترجمه ترگمان]ما به سختی از این راه دور می شدیم
[ترجمه گوگل]ما تقریبا از راه برداشته شدیم

پیشنهاد کاربران

( اصطلاح ) :
1 - چیزی که به آسانی برای کسی بدست نیامده است.
2 - مانع نشدن کسی، در مسیر کسی نبودن.
3 - در یک جای دور، دور افتاده، موقعیت بعید.
4 - غیرعادی، قابل توجه، عجیب. ( معمولاً در جملات منفی )
5 - اشتباه، بی جا.
6 - باز کردن راه، راه دادن.
7 - تمام شده، سروکار داشته.
8 - کشته شده، مرده.
9 - مسمومیت الکلی.

https://idioms. thefreedictionary. com/out of the way

از سر راه برو کنار!


مشکلی نداشتن

از چیزی مشکل و سخت فارق و خلاص شدن
I like to get my homework out of the way on a Friday night so that I can enjoy the weekend.

۱ - پرت، دور، کم رفت و آمد
۲ - ( از سر راه ) کنار رفتن، تموم شدن، ( بی طرفلیغ اولماخ، به ترکی )
We should cross at the most out - of
. the way spot we find -
ما باید از پرت ترین نقطه که پیدا کنیم از مرز رد بشیم.

از رده خارج
مهره ی سوخته

out of the way spot
جای دنج

۱. دورافتاده، منزوی
۲. اتمام یافته، پایان یافته، از سر راه کنار رفته
۳. غیر معمول، استثنائی، قابل توجه، قابل ذکر

1.
( of a place ) remote or secluded.
"we're too out of the way for mains electricity"
2.
dealt with or finished.
"economic recovery will begin once the election is out of the way"
( of a person ) no longer an obstacle or hindrance to someone's plans.
"why did Josie want her out of the way?"
3.
unusual, exceptional, or remarkable.
"he'd seen nothing out of the way"


کلمات دیگر: