کلمه جو
صفحه اصلی

grisly


معنی : وحشتناک، مهیب
معانی دیگر : ترسناک، مخوف، هولناک، چندش آور، دهشتناک

انگلیسی به فارسی

مهیب، وحشتناک


ترسناک، وحشتناک، مهیب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: grislier, grisliest
مشتقات: grisliness (n.)
• : تعریف: giving rise to fear, horror, or repugnance; gruesome.
مشابه: ghastly, gruesome, hideous, horror, macabre, morbid

- Who could have committed this grisly murder?
[ترجمه ترگمان] کی می تونسته این قتل وحشتناک رو انجام بده؟
[ترجمه گوگل] چه کسی می تواند این قتل عام را انجام دهد؟
- It was a grisly scene at the site of the crash.
[ترجمه ترگمان] صحنه مهیبی در محل حادثه بود
[ترجمه گوگل] این صحنه ترسناک در محل سقوط بود

• terrible, horrible, ghastly, dreadful; formidable, intimidating
something that is grisly is extremely nasty and horrible.

مترادف و متضاد

وحشتناک (صفت)
terrible, dreadful, frightful, bloodcurdling, grisly, direful

مهیب (صفت)
hideous, ugly, terrible, gruesome, horrific, dreadful, formidable, fearsome, forbidding, horrible, dire, grisly, direful, terrific, horrendous

horrifying


Synonyms: abominable, appalling, awful, blood-stained, bloody, disgusting, dreadful, eerie, frightful, ghastly, grim, grody, gross, gruesome, hideous, horrible, horrid, lurid, macabre, sanguine, shocking, sick, sickening, terrible, terrifying, yucky


Antonyms: nice, pleasing, pretty


جملات نمونه

1. a grisly tale of betrayal and murder
داستان وحشتناکی از خیانت و قتل

2. Robbing graves is grisly.
[ترجمه ترگمان]قبر Robbing وحشتناک است
[ترجمه گوگل]گورهای روبینگ گاه به گاه است

3. The 55-year-old Canadian had suffered a grisly death.
[ترجمه ترگمان]این کانادایی ۵۵ ساله از مرگ وحشتناکی رنج برده بود
[ترجمه گوگل]کانادایی 55 ساله با مرگ وحشتناکی روبرو است

4. A forest ranger discovered the grisly scene after noticing the blaze from a nearby watchtower.
[ترجمه ترگمان]یک جنگل بان بعد از دیدن شعله های آتش از سوی برج دیده بانی در نزدیکی آن صحنه وحشتناک را کشف کرد
[ترجمه گوگل]یکی از جنگنده های جنگلی پس از نگرانی از آتش سوزی از یک برج خلوت در نزدیکی، صحنه ترسناک را کشف کرد

5. The servants glared angrily, eager to get the grisly business over and done with.
[ترجمه ترگمان]خدمتکارها با عصبانیت به او نگاه کردند و مشتاق بودند که این کار وحشتناک را انجام دهند و کارشان را بکنند
[ترجمه گوگل]خدمتگاران خشمگین به نظر می رسیدند، مشتاقانه به کسب و کار وحشتناک و انجام شده است

6. The grisly double homicide sent shock waves through this south Berkeley neighborhood.
[ترجمه ترگمان]قتل دو برابر وحشتناک امواج شوک را از این محله جنوبی برکلی فرستاد
[ترجمه گوگل]شکاف وحشتناک دو بار موج های شوک را از طریق این محله ی برکلی جنوبی فرستاد

7. Despite grisly episodes such as these, Franz's career was not entirely humourless.
[ترجمه ترگمان]با وجود اپیزودهای وحشتناک مثل این، زندگی فرانتس به طور کامل درهم و برهم نبود
[ترجمه گوگل]با وجود مراسمی مانند این، حرفه فرانتس کاملا بی ادعا نبود

8. She has insulated herself from the grisly details.
[ترجمه ترگمان]او خودش را از جزییات وحشتناک جدا کرده است
[ترجمه گوگل]او خودش را از جزئیات بدخلقی پاک کرده است

9. Vladimir did not fail, but success a grisly surprise.
[ترجمه ترگمان]ولادیمیر شکست نخورد، اما موفقیت یک سورپرایز وحشتناک بود
[ترجمه گوگل]ولادیمیر موفق نشد، اما موفقیت تعجب وحشتناکی داشت

10. The sheriff is investigating a grisly murder.
[ترجمه ترگمان] کلانتر داره درباره یه قتل وحشتناک تحقیق میکنه
[ترجمه گوگل]کلانتر در حال بررسی یک قاتل وحشتناک است

11. Everything is hoary, grisly, bristling with merriment, swollen with the future, like a gumboil.
[ترجمه ترگمان]همه چیز خسته و هولناک است، در عین حال از روی شادی، از آینده، مثل یک آدم زرد، ورم کرده
[ترجمه گوگل]همه چیز درهم و برهمی است، به طرز وحشتناکی، با خوشحالی و با آستانه تحریک می شود، مانند یک قاشق چایخوری

12. But everybody was talking, and intent upon the grisly spectacle before them.
[ترجمه ترگمان]اما همه با هم حرف می زدند، و قصد داشتند که در مقابل آن ها صحنه هولناک را تماشا کنند
[ترجمه گوگل]اما همه در حال صحبت کردن بودند و قصد داشتند که پیش از این، عکاسی وحشتناکی به وجود آورند

13. The girls screamed when the grisly remains of the half - eaten corpses on the screen were shown.
[ترجمه ترگمان]وقتی که بقایای آن اجساد نیمه خورده روی صفحه نمایش داده شد، دخترها جیغ کشیدند
[ترجمه گوگل]دختران فریاد می زدند، زمانی که باقی مانده های مضطرب از اجساد نیمی از خوردن بر روی صفحه نمایش نشان داده شد

14. EXMP: Houses were dark and grisly under the blank, cold sky.
[ترجمه ترگمان]خانه ها تاریک و وحشتناک در زیر آسمان سرد و بی روح بود
[ترجمه گوگل]EXMP: خانه ها تاریک و به شدت زیر خالی، آسمان سرد بود

a grisly tale of betrayal and murder

داستان وحشتناکی از خیانت و قتل


پیشنهاد کاربران

هولناک، مخوف, فجیع، رعب آور, رعب انگیز، ترسناک , وحشتناک
extremely unpleasant, and usually involves death and violence.
Horrid, horrible, hideous, horrendous, terrifying, ghastly, gruesome, disgusting, dreadful, fearful
A grisly murder

وحشتناک

– a grisly tale of betrayal and murder
– He has committed this grisly murder
– The sheriff is investigating a grisly murder
–�It was a grisly scene at the site of the crash


کلمات دیگر: