کلمه جو
صفحه اصلی

foreshadow


معنی : از پیش خبر دادن، از پیش حاکی بودن از
معانی دیگر : حکایت از چیزی کردن (معمولا چیز بد)، از پیش سایه (ی شوم) افکندن بر، نشانه (ی چیزی) بودن، پیش آگاهی دادن

انگلیسی به فارسی

از پیش خبر دادن، از پیش حاکی بودن از


پیش بینی کردن، از پیش خبر دادن، از پیش حاکی بودن از


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foreshadows, foreshadowing, foreshadowed
مشتقات: foreshadower (n.)
• : تعریف: to signal or indicate beforehand; presage; prefigure.
مشابه: forecast, foretell, prophesy

- The character's confession of his fear of confinement foreshadows his eventual imprisonment at the end of the novel.
[ترجمه ترگمان] اعتراف شخصیت او نسبت به حبس شدن احتمالی او در پایان رمان
[ترجمه گوگل] اعتراف شخصیتی از ترس او از زندان، در نهایت رحم او را به حبس ابد محکوم می کند
- The nation's invasion of its weak neighbor foreshadowed its later massive-scale attacks against the other nations in the region.
[ترجمه ترگمان] تهاجم ملت به همسایه ضعیف خود، حملات گسترده خود را علیه کشورهای دیگر منطقه پیش بینی کرد
[ترجمه گوگل] حمله این کشور به همسایگان ضعیف خود، حملات گسترده خود را علیه کشورهای دیگر منطقه پیش بینی کرد

• indicate beforehand, portend, foretell
if one thing foreshadows another, it suggests that the other thing will happen.

مترادف و متضاد

از پیش خبر دادن (فعل)
forespeak, foretell, foreshadow, portend

از پیش حاکی بودن از (فعل)
foreshadow

indicate


Synonyms: adumbrate, augur, be in the wind, betoken, bode, forebode, foretell, hint, imply, omen, portend, predict, prefigure, presage, promise, prophesy, shadow, signal, suggest, telegraph


جملات نمونه

1. The recent outbreak of violence was foreshadowed by isolated incidents in the city earlier this year.
[ترجمه ترگمان]ناآرامی های اخیر در این شهر در اوایل سال جاری پیش بینی شد
[ترجمه گوگل]شیوع اخیر خشونت در اوایل امسال حادثه جداگانه در شهر پیش بینی شده است

2. The disappointing sales figures foreshadow more redundancies.
[ترجمه زهرا کریمی] آمار پایین فروش تبعات تعدیل نیرو را در پی دارد.
[ترجمه ترگمان]ارقام فروش ناامید کننده، redundancies بیشتری را به خود اختصاص می دهند
[ترجمه گوگل]ارقام فروش ناامید کننده، موجب انحراف بیشتر می شود

3. His sudden death had been foreshadowed by earlier health scares.
[ترجمه ترگمان]مرگ ناگهانی او باعث ترس اولیه سلامتی او شده بود
[ترجمه گوگل]مرگ ناگهانی او پیش از این با تهدیدات سلامت قبلی پیش بینی شده بود

4. Those dark clouds foreshadow a storm.
[ترجمه ترگمان]این ابره ای تیره طوفانی برپا می کنند
[ترجمه گوگل]این ابرهای تاریک طوفان را پیش بینی می کنند

5. The increase in taxes had been foreshadowed in the minister's speech.
[ترجمه ترگمان]در سخنرانی وزیر مالیات بر افزایش مالیات ها افزوده شده بود
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات ها در سخنرانی وزیر پیش بینی شده است

6. The revolution foreshadowed an entirely new social order.
[ترجمه ترگمان]انقلاب از یک نظم اجتماعی کاملا جدید خبر داد
[ترجمه گوگل]انقلاب یک نظم اجتماعی کاملا جدید را پیش بینی کرد

7. This ugly term foreshadows uncertain consequences.
[ترجمه ترگمان]این عبارت زشت ناشی از عواقب نامطمئن است
[ترجمه گوگل]این اصطلاح زشت، عواقب ناامنی را پیش بینی می کند

8. The outcome is foreshadowed by the radio speeches, in which he devoted more attention to tax relief than deficit reduction.
[ترجمه ترگمان]این نتیجه توسط سخنرانی های رادیویی اعلام شد، که در آن توجه بیشتری به رهایی از مالیات نسبت به کاهش کسری بودجه کرد
[ترجمه گوگل]نتیجه پیشبینی شده توسط سخنرانیهای رادیویی است که در آن، توجه بیشتر به کاهش مالیاتی را کاهش داده است

9. The events in Spain in the 1930s foreshadowed the rise of Nazi Germany.
[ترجمه ترگمان]اتفاقات اسپانیا در دهه ۱۹۳۰ از ظهور آلمان نازی خبر داد
[ترجمه گوگل]حوادث اسپانیا در دهه 1930 موجب افزایش نازی ها شد

10. Foreshadowing yet another Communist practice, he formed colonies of soldiers to farm virgin areas.
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک کار کمونیست دیگر، او مستعمرات سربازان را برای کشت مناطق بکر شکل داد
[ترجمه گوگل]پیش بینی کرد که یک عمل کمونیست دیگر، او مستعمرات سربازان را به مناطق مزرعه پرورش داده است

11. Again, a court ruling foreshadowed what a Federal law would eventually require.
[ترجمه ترگمان]یک حکم دادگاه نشان داد که قانون فدرال در نهایت به چه چیزی نیاز دارد
[ترجمه گوگل]باز هم یک حکم دادگاه پیش می آید که یک قانون فدرال در نهایت نیاز دارد

12. This group of woodcut prints foreshadows the horrors that were to come.
[ترجمه ترگمان]این گروه روی چوب جادویی از وحشتی که برای آمدن به آنجا امده بودند
[ترجمه گوگل]این گروه از خرده فروشان، وحشت هایی را که پیش می آید، پیش بینی می کند

13. But the accusations against Bacon were often foreshadowed in Tudor times.
[ترجمه ترگمان]اما این اتهامات علیه بیکن غالبا در دوران تودور بر آن ها نازل می شد
[ترجمه گوگل]اما اتهامات علیه بیکن اغلب در دوران تودور پیش بینی شده بود

14. P 500 and the Dow industrials in 1990 foreshadowed gains in the market.
[ترجمه ترگمان]P ۵۰۰ و داو Dow در سال ۱۹۹۰ در بازار سود بردند
[ترجمه گوگل]P 500 و صنایع Dow در سال 1990 مزایای بازار را پیش بینی کرد

His death foreshadowed the end of the Roman Empire.

مرگ او پیش‌درآمد پایان امپراطوری روم بود.


پیشنهاد کاربران

پیش آگاهی

هشدار
The revolution foreshadowed an entirely new social order.

حاکی بودن، حکایت داشتن

براعت استهلال، نیک آغازی ( آرایه ادبی )

حکایت داشتن
خبر دادن

هشدار دادن , خبر دادن

# Those dark clouds foreshadow a storm
# The recent outbreak of violence was foreshadowed by isolated incidents


کلمات دیگر: