کلمه جو
صفحه اصلی

seasick


معنی : دریازده
معانی دیگر : کسی که در کشتی حالش به هم می خورد، مبتلا به استفراه وبهم خوردگی حال در سفردریا

انگلیسی به فارسی

دریازده، مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفر دریا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: suffering from seasickness.

• suffering from motion sickness caused by the rocking motion of a boat at sea
if you are seasick when you are in a boat, the movement of the boat causes you to vomit or feel sick.
suffering from motion sickness caused by the rocking motion of a boat at sea

مترادف و متضاد

دریازده (صفت)
seasick

جملات نمونه

1. to become seasick
در کشتی حالت استفراغ پیدا کردن

2. 'I feel seasick already,' she moaned.
[ترجمه ترگمان]زن نالان گفت: من همین حالا دریا زده شدم
[ترجمه گوگل]'من در حال حاضر احساس خشونت را احساس می کنم، او غمگین است

3. Hal was seasick almost at once.
[ترجمه ترگمان]هل بلافاصله دریا زده شد
[ترجمه گوگل]هال تقریبا در یک لحظه خیره شد

4. The passengers who felt seasick stayed below .
[ترجمه ترگمان]مسافران دچار دریازدگی شده بودند
[ترجمه گوگل]مسافرانی که دریاچه را احساس کردند کمتر در آنجا ماندند

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

6. I was/felt seasick, so I went up on deck for some fresh air.
[ترجمه ترگمان]دریا دریا زده بود، برای همین به عرشه رفتم تا هوای تازه بخورم
[ترجمه گوگل]من / احساس دریایی شدم، بنابراین برای هوای تازه به عرشه رفتم

7. When I get seasick, I throw up my food.
[ترجمه ترگمان]، وقتی دریا زده میشم غذام رو بالا میارم
[ترجمه گوگل]وقتی من دریایی را می بینم، غذای من را پرتاب می کنم

8. Do you get seasick/airsick?
[ترجمه ترگمان]دریا زدگی می گیری؟
[ترجمه گوگل]آیا دریایی / هواپیما دریافت می کنید؟

9. Mendelssohn was seasick both ways on the trip by boat from Glasgow to Staffa.
[ترجمه ترگمان]مندلسون در سفر با قایق از گلاسگو به Staffa هر دو روش دریازدگی گرفته بود
[ترجمه گوگل]مندلسون هر دو راه را در سفر با قایق از گلاسکو به ستته به همراه داشت

10. I was so seasick that it was a relief to be back on solid ground.
[ترجمه ترگمان]انقدر دریا زده بودم که دوباره بر روی زمین سفت و سخت بود
[ترجمه گوگل]من خیلی جادار بودم که امیدوار بودم که بر روی زمین پایدار بمانم

11. Chester and the Wordsworths were violently seasick almost at once.
[ترجمه ترگمان]چس تر و the تقریبا بلافاصله دریا زده شدند
[ترجمه گوگل]چستر و Wordsworths تقریبا در یک زمان خشونت آمیز بودند

12. My wife Terrie was feeling seasick.
[ترجمه ترگمان] زنم بهم دریا زده بود
[ترجمه گوگل]همسرم تری احساس خشونت شد

13. Are you seasick after a sip of white wine?
[ترجمه ترگمان]بعد از یه جرعه شراب سفید دریا زده شدی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما پس از یک نوشیدنی شراب سفید دریایی هستید؟

14. The team were all feeling seasick but they soldiered on valiantly.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان همه احساس کردند که دریا زده شده، اما با رشادت به مبارزه ادامه دادند
[ترجمه گوگل]این تیم تمام احساسات دریایی بود اما سربازان شجاعانه بودند

15. Alec liked sailing more than I. I got seasick.
[ترجمه ترگمان]الک هم بیشتر از من از قایقرانی خوشش می آمد دریا زده شده
[ترجمه گوگل]آلک دوست داشت بیش از یخ قایقرانی بخرم

پیشنهاد کاربران

Feeling ill when you travel in a boat

دریا زدگی

دریا زده , دریا زدگی

– I was seasick, so I went up on deck for some fresh air
– The swaying motion of the ship was making me feel seasick


کلمات دیگر: