کلمه جو
صفحه اصلی

belgian


معنی : بلژیکی، اهل بلژیک
معانی دیگر : کنگوی بلژیک (مستعمره ی بلژیک در افریقا که پس از 1960 تحت نام زئیر مستقل شد)، وابسته به کشور بلژیک و مردم و فرهنگ آن

انگلیسی به فارسی

بلژیکی، اهل بلژیک


بلژیک، بلژیکی، اهل بلژیک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a native or citizen of Belgium, or a descendant thereof.

(2) تعریف: any of a breed of draft horse that originated in Belgium.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to Belgium or its people, culture, or the like.

• one of belgian origin, resident of belgium (country in europe)
of or pertaining to belgium, of belgian origin (country in europe)

مترادف و متضاد

بلژیکی (صفت)
belgian

اهل بلژیک (صفت)
belgian

جملات نمونه

1. Consultation is traditional in the consensual Belgian system of labour relations.
[ترجمه ترگمان]مشاوره در سیستم بلژیک با رضایت طرفین در روابط کاری مرسوم است
[ترجمه گوگل]مشاغل سنتی در نظام هماهنگی بلژیکی روابط کار است

2. I had assumed him to be a Belgian.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که او بلژیکی باشد
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک بلژیکی پذیرفته بودم

3. The Belgian Minister of Foreign Affairs responded that the protection of refugees was a matter for an international organization.
[ترجمه ترگمان]وزیر امور خارجه بلژیک واکنش نشان داد که حفاظت از پناهندگان مساله ای برای یک سازمان بین المللی بوده است
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه بلژیک پاسخ داد که حفاظت از پناهندگان به یک سازمان بین المللی مربوط می شود

4. Her face remained impassive, studying the Belgian as he completed the form.
[ترجمه ترگمان]چهره اش همچنان خونسرد باقی ماند، در حالی که مرد بلژیکی را در حالی که فرم را تکمیل می کرد، برانداز می کرد
[ترجمه گوگل]چهره اش باقی مانده بود، بلغارستان به عنوان فرم کامل را مطالعه کرد

5. The Belgian Cup has been won by the favourites F. C. Liege.
[ترجمه ترگمان]تیم اف آل اف در جام بلژیک پیروز شده است ج در لیژ
[ترجمه گوگل]جام بلژیک توسط طرفداران F C Liege برنده شده است

6. In first place we now find the Belgian pairing of Nancy Feber and Laurence Courtois.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا ما زوج بلژیکی نانسی Feber و لارنس Courtois را پیدا می کنیم
[ترجمه گوگل]در ابتدا ما جفت بلژیکی Nancy Feber و Laurence Courtois را پیدا می کنیم

7. The Belgian language is closely related to French.
[ترجمه ترگمان]زبان بلژیکی از نزدیک به زبان فرانسه مرتبط است
[ترجمه گوگل]زبان بلژیکی به فرانسه نزدیک است

8. Burundi was formerly a Belgian trusteeship.
[ترجمه ترگمان]بروندی قبلا یک قیمومیت بلژیکی بود
[ترجمه گوگل]بوروندی قبلا یک وظیفه بلژیکی بود

9. Damon Hill is in pole position for today's Belgian Grand Prix.
[ترجمه ترگمان] دیمن هیل \"برای\" گراند Prix \"قرار داره\"
[ترجمه گوگل]دامون هیل در جای جای بزرگ برای جایزه بزرگ بلژیکی قرار دارد

10. Nothomb is a Belgian author.
[ترجمه ترگمان]Nothomb نویسنده بلژیکی است
[ترجمه گوگل]Nothomb یک نویسنده بلژیکی است

11. I gave her a box of hand-made Belgian chocolates.
[ترجمه ترگمان]من بهش یه جعبه شکلات بلژیکی دادم
[ترجمه گوگل]من یک جعبه شکلات بلژیکی دست ساز به او دادم

12. The Belgian actor Jean Claude Van Damme has been dubbed 'Muscles from Brussels'.
[ترجمه ترگمان]ژان کلود ون دام بازیگر بلژیکی از بروکسل به ماهیچه های Muscles دوبله شده است
[ترجمه گوگل]بازیگر بلژیکی ژان کلود ون Damme شده است به نام 'عضلات از بروکسل'

13. Belgian officials are discussing this with their French counterparts.
[ترجمه ترگمان]مقامات بلژیک در حال بحث در مورد این موضوع با همتایان فرانسوی خود هستند
[ترجمه گوگل]مقامات بلژیکی در مورد این با همتایان فرانسوی خود بحث می کنند

14. Fighting is continuing in the former Belgian colony.
[ترجمه ترگمان]جنگ در مستعمره سابق بلژیک ادامه دارد
[ترجمه گوگل]مبارزه در مستعمره سابق بلژیک ادامه دارد

پیشنهاد کاربران

بلژیکی

– I had assumed him to be a Belgian
– The Belgian language is closely related to French


کلمات دیگر: