کلمه جو
صفحه اصلی

forage


معنی : علوفه، علیق، سورسات، تلاش و جستجو برای علیق، علف، کاوش کردن، خوراک دادن، پی علف گشتن
معانی دیگر : خوراک دام، دام خوراک، خوراک جویی، به چرا روی، چرا، آذوقه جویی، توشه جویی، غارت، (مجازی) جستجو، کند و کاو، خوراک جویی کردن، دنبال علوفه (یا آذوقه) رفتن، (به ویژه خوراک را) غارت کردن، دنبال (مایحتاج خود) گشتن، جستجو کردن، کندوکاو کردن، غارت کردن

انگلیسی به فارسی

علیق، علوفه، علف، تلاش وجستجو برای علیق، غارت کردن، پی علف گشتن، کاوش کردن


علوفه، علف، علیق، سورسات، تلاش و جستجو برای علیق، پی علف گشتن، کاوش کردن، خوراک دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: food for grazing or browsing animals, usu. horses or cattle.
مشابه: feed

- Grass is forage for cows.
[ترجمه ترگمان] علف برای گاوها علوفه است
[ترجمه گوگل] چمن علوفه ای برای گاو است

(2) تعریف: a search for provisions or supplies, as in a military raid.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: forages, foraging, foraged
(1) تعریف: to search for food or supplies, or to make a raid in search of them.

(2) تعریف: to rummage around.
مشابه: rout, rummage

- She foraged among her keepsakes.
[ترجمه ترگمان] به جست و جوی یادگاری او پرداخت
[ترجمه گوگل] او در میان یادگاریهایش ثروتمند شد
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: forager (n.)
(1) تعریف: to obtain by searching or raiding.

(2) تعریف: to rummage through or obtain from.
مشابه: rout, rummage

- He foraged his memory for a clue to her identity.
[ترجمه ترگمان] او به خاطر یک سرنخ از هویتش، به دنبال سرنخ می گشت
[ترجمه گوگل] او حافظه خود را برای سرنوشت هویت خود تغذیه کرد

• fodder, food for animals; act of searching for food or provisions; raid
search, look for; rummage for food; raid; supply with fodder
when animals or people forage, they search for food.
if you forage for something, you search busily for it.

مترادف و متضاد

علوفه (اسم)
feed, keep, provision, fodder, forage, provender, feed-stuff

علیق (اسم)
fodder, forage, provender

سورسات (اسم)
fodder, forage, provender

تلاش و جستجو برای علیق (اسم)
forage

علف (اسم)
grass, herb, herbage, darnel, fodder, forage, provender, tare

کاوش کردن (فعل)
probe, delve, pry, dig, forage, explore, prog

خوراک دادن (فعل)
graze, feed, diet, meal, nourish, serve, grub, board, bait, subsist, nutrify, hay, mess, meat, forage, serve a meal

پی علف گشتن (فعل)
forage

search madly for


Synonyms: beat, cast about, comb, explore, fine-tooth-comb, grub, hunt, pilfer, plunder, raid, rake, ransack, ravage, rummage, scour, scrounge, seek


جملات نمونه

1. clover is a forage crop
شبدر خوراک دام است.

2. they came back from their forage empty handed
آن ها از جستجو برای آذوقه دست خالی برگشتند.

3. They were forced to forage for clothing and fuel.
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور به علوفه برای پوشاک و سوخت شدند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور به غذا و لباس بودند

4. One group left the camp to forage for firewood.
[ترجمه ترگمان]یک گروه اردوگاه را برای جستجوی هیزم ترک کرد
[ترجمه گوگل]یک گروه اردوگاه را برای خوردن هیزم ترک کرد

5. People are being forced to forage for food and fuel.
[ترجمه ترگمان]مردم برای غذا و سوخت به دنبال علوفه هستند
[ترجمه گوگل]مردم مجبور به غذا و سوخت هستند

6. In the summer, the goats forage freely .
[ترجمه ترگمان]در تابستان، بزها آزادانه به دنبال علوفه می گردند
[ترجمه گوگل]در تابستان، بز گاو آزادانه

7. Men in forage caps were milling around below in the courtyard, their voices and footsteps resounding throughout the building.
[ترجمه ترگمان]مردانی که کلاه بر سر داشتند در حیاط جمع شده بودند، صدای و صدای پا در تمام ساختمان طنین می افکند
[ترجمه گوگل]مردان در کلاه های علوفه در حیاط در اطراف پایین می روند، صداها و قدم های آنها در سراسر ساختمان

8. Good milk on low-cost forage; veal and reasonable beef; excellent udder.
[ترجمه ترگمان]شیر خوب بر روی علوفه با هزینه کم، گوشت گوساله و گوشت گوساله، پستان بسیار عالی
[ترجمه گوگل]شیر خوب در علوفه کم هزینه؛ گوشت گاو و گوشت گاو مناسب؛ پستان عالی

9. Rations and forage were provided by local tradesmen under contracts previously made.
[ترجمه ترگمان]Rations و علوفه توسط تجار محلی تحت قراردادی که پیش از این انجام شده بود تهیه شدند
[ترجمه گوگل]شیرینی ها و علوفه ها توسط معامله گران محلی تحت قراردادهایی که پیش از این ساخته شده بودند، ارائه شد

10. The only other forage crops grown were kale and turnips but these were not widespread.
[ترجمه ترگمان]تنها دیگر محصولات دامی، کلم و شلغم بودند، اما همه این ها شایع نبود
[ترجمه گوگل]تنها سایر محصولات علوفه ای که رشد کرده بودند، کلم و کلم بروکلی بودند اما این ها گسترده نبودند

11. It is also the statement of forage area to calculate stocking density.
[ترجمه ترگمان]همچنین این عبارت از ناحیه علوفه برای محاسبه چگالی جورابش می باشد
[ترجمه گوگل]این نیز بیانیه ای از علوفه برای محاسبه تراکم ذخیره سازی است

12. Twelve spring-sown oilseed rape crops, 12 forage maize crops and 24 beet crops have been harvested.
[ترجمه ترگمان]دوازده محصول ذرت در بهار، ۱۲ محصول ذرت علوفه و ۲۴ کشت چغندر برداشت شده است
[ترجمه گوگل]دوازده محصول عصاره روغن دانه بهاره، 12 علوفه ذرت و 24 محصول چغندر کاشته شده است

13. In species that forage inshore, clutches are usually larger but brood reduction may occur under adverse circumstances.
[ترجمه ترگمان]در گونه هایی که در حال گریز از ساحل هستند معمولا بزرگ تر هستند اما ممکن است در شرایط نامطلوب کاهش پیدا کند
[ترجمه گوگل]در گونه هایی که علوفه در ساحل هستند، کلاهک ها معمولا بزرگتر هستند، اما کاهش تخریب ممکن است تحت شرایط نامساعد رخ دهد

14. Horses are able to forage for grass even under deep snow.
[ترجمه ترگمان]اسب ها حتی زیر برف شدید قادر به دنبال کردن علف هستند
[ترجمه گوگل]اسبها میتوانند علفهای هرز را حتی تحت برفهای عمیق بکارند

Clover is a forage crop.

شبدر خوراک دام است.


They came back from their forage empty handed.

آنها از جستجو برای آذوقه دست خالی برگشتند.


The troops foraged through the villages.

سربازان از دهات خوراک به غارت بردند.


He went foraging in the basement for old photographs.

او به زیرزمین رفت و به جستجوی عکسهای قدیمی پرداخت.


پیشنهاد کاربران

علوفه

به جستجوی چیزی رفتن ( مخصوصا واسه خوردن )

برای پیدا کردن غذا جست و جو کردن

غذای حیوانات، علوفه

To go around searching for food or other supplies

دنبال ( غذا ) رفتن ؛ خوراک دام , علوفه

– They left the camp to forage for firewood
– Soldiers foraged near an abandoned farm
– Horses are able to forage for grass even under deep snow
– Grass is forage for cows
– They provided forage for the horses


کلمات دیگر: