1. the basics of journalism
اصول روزنامه نگاری
2. It's best to stick to basics when planning such a large party.
[ترجمه ترگمان]بهترین کار این است که اصول اولیه را در هنگام برنامه ریزی چنین مهمانی بزرگی ذکر کنید
[ترجمه گوگل]در هنگام برنامه ریزی چنین یک مهمانی، بهتر است که به اصول اولیه بپیوندید
3. The book covers the basics of massage.
[ترجمه ترگمان]این کتاب اصول ماساژ را پوشش می دهد
[ترجمه گوگل]این کتاب مبانی ماساژ را پوشش می دهد
4. The on-screen manual shows the novice user the basics of the program.
[ترجمه ترگمان]راهنمای صفحه نمایش راهنما، اصول اولیه برنامه را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]کتابچه روی صفحه نمایش کاربر مبتدی را مبانی برنامه می دهد
5. Here are some of the basics you will need to know.
[ترجمه ترگمان]در زیر برخی از اصول اولیه که باید بدانید آورده شده است
[ترجمه گوگل]در اینجا برخی از اصولی که باید بدانید را در اینجا آورده اید
6. They will concentrate on teaching the basics of reading, writing and arithmetic.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر روی تدریس اصول اولیه خواندن، نوشتن و حساب تمرکز خواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها بر تدریس مبانی خواندن، نوشتن و ریاضی متمرکز خواهند شد
7. The college can't even afford basics such as books and paper.
[ترجمه ترگمان]کالج حتی نمی تواند اصول اولیه مانند کتاب و کاغذ را تامین کند
[ترجمه گوگل]کالج حتی نمی تواند مبانی نظری مانند کتاب و کاغذ را نیز بپردازد
8. This range of books for young children covers basics like the alphabet and numbers.
[ترجمه ترگمان]این گستره از کتاب برای کودکان جوان اصول اولیه مثل الفبا و اعداد را پوشش می دهد
[ترجمه گوگل]این مجموعه از کتابهای کودکان جوان، اصول اولیه مانند الفبای و اعداد را پوشش می دهد
9. She soon progressed from the basics to more difficult work.
[ترجمه ترگمان]او به زودی از اصول اولیه به کاره ای دشوار پیشرفت کرد
[ترجمه گوگل]او به زودی از اصول اولیه تا کار سخت تر پیشرفت کرد
10. Some schools lack money for basics like books and pencils.
[ترجمه ترگمان]برخی از مدارس فاقد پول برای اصول اولیه مثل کتاب و مداد هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از مدارس برای مقاصد مانند کتاب و مداد پول زیادی ندارند
11. Managers should get back to basics and examine the kind of products people really want.
[ترجمه ترگمان]مدیران باید به اصول اولیه بازگشته و نوع محصولاتی که واقعا می خواهند را بررسی کنند
[ترجمه گوگل]مدیران باید به اصول اولیه بازگردند و انواع محصولات مورد نظر مردم را مورد بررسی قرار دهند
12. Learn the basics under the watchful eye of a qualified instructor.
[ترجمه ترگمان]اصول اولیه زیر نظر یک مربی واجد شرایط را یاد بگیرید
[ترجمه گوگل]اصول اولیه را تحت چشم تماشاگر یک مربی واجد شرایط بدانید
13. Let's get down to basics and stop horsing around.
[ترجمه ترگمان]بیایید اصول اولیه را پیاده کنیم و آن را رها کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید به اصول اولیه برویم و متوقف شویم
14. A strong community cannot be built until the basics are in place.
[ترجمه ترگمان]یک جامعه قوی نمی تواند تا زمانی که اصول اولیه در جای خود قرار دارند ساخته شود
[ترجمه گوگل]جامعه قوی نمی تواند تا زمانی که اصول اولیه وجود دارد، ساخته شود
15. You could learn the basics in, let's say, three months.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید اصول اولیه را یاد بگیرید، بیایید بگوییم، سه ماه
[ترجمه گوگل]شما می توانید اصول اولیه را بیاموزید، بمانید، سه ماه