کلمه جو
صفحه اصلی

mountainous

معنی : کوهستانی، کوه مانند
معانی دیگر : کوه پیکر، کوهسان، سترگ، عظیم، شگرف

انگلیسی به فارسی

کوهستانی، کوه مانند

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by the presence of many mountains, hilly; having huge dimensions; of the nature of mountains
a mountainous area has a lot of mountains.

مترادف و متضاد

کوهستانی (صفت)
rangy, highland, mountainous
کوه مانند (صفت)
mountainous

hilly; large

Synonyms: alpine, big, colossal, gigantic, highland, huge, mammoth, tall, towering

جملات نمونه

1. mountainous country
سرزمین کوهستانی
2. a mountainous road
راه کوهستانی
3. rustam's mountainous build
هیکل کوه پیکر رستم
4. the mountainous landscape of niasar
چشم انداز کوهستانی نیاسر
5. the mountainous physiognomy of kurdestan
ویژگیهای کوهستانی کردستان
6. that country's mountainous debts will handicap its future generations
بدهی های غول آسای آن کشور نسل های آینده را دچار مشکل خواهد کرد.
7. afghanistan is a mountainous country
افغانستان کشوری کوهستانی است.
8. goats thrive in mountainous areas
بز در جاهای کوهستانی خوب پرورش می یابد.
9. iran's hinterland is mountainous
سرزمین درونی ایران کوهستانی است.
10. darband is located in a mountainous area
در بند در منطقه ای کوهستانی قرار دارد.
11. the optimum speed on this mountainous road
سرعت مناسب در این راه کوهستانی
12. for the most part, that country is dry and mountainous
آن کشور به طور کلی خشک و کوهستانی است.
13. The countryside is more mountainous in the north .
[ترجمه ترگمان]حومه بیشتر کوهستانی در شمال است
[ترجمه گوگل]حومه شهر در شمال بیشتر کوهی است
14. The eastern part of the country is very mountainous.
[ترجمه ترگمان]قسمت شرقی کشور بسیار کوهستانی است
[ترجمه گوگل]بخش شرقی کشور بسیار کوهستانی است
15. They were struggling with mountainous debts.
[ترجمه ترگمان]آن ها با بدهی های کوهستانی دست و پنجه نرم می کردند
[ترجمه گوگل]آنها با بدهی های کوهستانی در حال مبارزه بودند
16. The storm heaved the sea into mountainous waves.
[ترجمه ترگمان]توفان دریا را به امواج خروشان کشید
[ترجمه گوگل]طوفان دریا را به امواج کوهستانی پرتاب کرد
17. Barbaric customs still prevail in the mountainous area.
[ترجمه ترگمان]گمرکات Barbaric هنوز در مناطق کوهستانی حاکم است
[ترجمه گوگل]آداب و رسوم باربری هنوز در منطقه کوهستانی وجود دارد
18. Parts of the mountainous region in the north of the country have still not been mapped.
[ترجمه ترگمان]بخش هایی از منطقه کوهستانی در شمال کشور هنوز طرح ریزی نشده است
[ترجمه گوگل]بخش هایی از منطقه کوهستانی در شمال کشور هنوز نقشه بندی نشده اند
19. This part of the country is very mountainous.
[ترجمه ترگمان]این قسمت از کشور بسیار کوهستانی است
[ترجمه گوگل]این بخش از کشور بسیار کوهستانی است

Afghanistan is a mountainous country.

افغانستان کشوری کوهستانی است.

a mountainous road

راه کوهستانی

That country's mountainous debts will handicap its future generations.

بدهی‌های غول‌آسای آن کشور نسل‌های آینده را دچار مشکل خواهد کرد.

Rustam's mountainous build

هیکل کوه پیکر رستم

پیشنهاد کاربران

چغر
بد بدن
( وقتی درباره ی افراد به کار می رود )

I’ve grappled with mountainous sumos
با سوموکارهای چغر دست به گریبان شده ام.
کوهستانی ؛ عظیم

# a mountainous region
# Iran is a mountainous country
# Mountainous�clouds foreshadows rain
# The mountainous waves lapped the shore
کلمات دیگر: