کلمه جو
صفحه اصلی

dumbfounded


(verb transitive) لال کردن، متحیر کردن، بلاجواب گذاشتن

انگلیسی به فارسی

خجالت زده


انگلیسی به انگلیسی

• astonished, astounded, stunned, taken aback
if you are dumbfounded, you are so surprised that you cannot speak.

جملات نمونه

1. when i saw her, i was so dumbfounded i became speechless
وقتی او را دیدم از شدت بهت زبانم بند آمد.

2. He was utterly dumbfounded at the bad news.
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر بد، مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت در خبر بد بدبین شده بود

3. They were dumbfounded by all the damage done by the storm.
[ترجمه ترگمان]با تمام the که در طوفان ایجاد کرده بودند، مات و مبهوت مانده بودند
[ترجمه گوگل]آنها توسط تمام آسیب های ناشی از طوفان خشمگین شدند

4. She said she was dumbfounded by the allegations.
[ترجمه ترگمان]او گفت که از این اتهامات حیرت زده شده است
[ترجمه گوگل]او گفت که از اتهامات محروم شده است

5. He was dumbfounded by the allegations.
[ترجمه ترگمان]او از این اتهامات گیج شده بود
[ترجمه گوگل]او از اتهامات محروم بود

6. She was dumbfounded by the terrible news.
[ترجمه ترگمان]از این خبر وحشتناک مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه گوگل]او توسط اخبار وحشتناک خنده آور بود

7. We were completely dumbfounded by her rudeness.
[ترجمه ترگمان]ما از بی نزاکتی او کاملا متحیر شده بودیم
[ترجمه گوگل]ما به شدت با ناراحتی از او خشنود شدیم

8. He was completely dumbfounded by the incident.
[ترجمه ترگمان]او کاملا از این حادثه حیرت زده شده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت از حادثه خسته شده بود

9. He was dumbfounded when Ryskamp didn't apologize.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت مانده بود که Ryskamp عذر خواهی نکرد
[ترجمه گوگل]وقتی Ryskamp عذر خواهی کرد، او خجالت زده بود

10. Peter stood for a moment, dumbfounded, scarcely able to contain his thoughts.
[ترجمه ترگمان]پیتر یک لحظه ایستاد، مات و مبهوت مانده بود که افکارش را مهار کند
[ترجمه گوگل]پیتر برای لحظه ای ایستاد، خجالت زده، به سختی قادر به افکار خود بود

11. He turned to me in dumbfounded fury.
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت به طرف من برگشت
[ترجمه گوگل]او در خشم خفه شد

12. I suppose they're dumbfounded by their surroundings.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، آن ها از محیط خود مات و متحیر شده اند
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم آنها توسط محیط اطرافشان خسته شده اند

13. This suggestion dumbfounded Joe.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد جو را مات و مبهوت کرد
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد جو را خجالت زده کرد

14. Sonny stared wide-eyed at him, dumbfounded.
[ترجمه ترگمان]سانی با تعجب به او خیره شد، مات و مبهوت به او خیره شد
[ترجمه گوگل]سانی خیره به چشمهایش خیره شد

15. I stood there dumbfounded.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت ایستادم
[ترجمه گوگل]من ایستادم خفه شدم

پیشنهاد کاربران

شوکه ، متحیر ، انگشت به دهان مانده

Continue to do something, though other disagree

مات و مبهوت

گُنگ

هاج و واج


کلمات دیگر: