کلمه جو
صفحه اصلی

upend


وارونه واداشتن، بالا و پایین کردن، کله پا کردن، واژگون کردن، کله معلق کردن، راست نشاندن، بر روی پایه نشاندن، افکندن، راست نشاندن یا واداشتن

انگلیسی به فارسی

راست نشاندن، بر روی پایه نشاندن، افکندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: upends, upending, upended
(1) تعریف: to set or stand on end.
مشابه: right

(2) تعریف: to upset or cause to topple over.
مشابه: overthrow, overturn, tip, upset
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become turned on one end; be upended.

• turn on end; disturb
if something is upended, it is turned upside down.

جملات نمونه

1. I up-ended the crate and sat on it.
[ترجمه ترگمان]صندوق را باز کردم و روی آن نشستم
[ترجمه گوگل]من جعبه را بالا بردم و روی آن نشسته ام

2. If you upend the box it will take less space.
[ترجمه مهدی] اگر آن جعبه را راست بگذارید، فضای کمتری را اشغال خواهد کرد.
[ترجمه ترگمان]اگر یک جعبه را واژگون کنید، فضای کمتری خواهد داشت
[ترجمه گوگل]اگر جعبه را بالا ببرید فضای کمتری خواهد برد

3. They sat on upended wooden boxes.
[ترجمه ترگمان]آن ها روی جعبه های چوبی نشسته بودند
[ترجمه گوگل]آنها روی جعبه های چوبی بریده نشسته بودند

4. She upended the chessboard halfway through the game because she was losing.
[ترجمه ترگمان]او تخته شطرنجی را که در نیمه بازی بود رها کرد، چون داشت از دست می رفت
[ترجمه گوگل]او شطرنج را در نیمه راه بازی کرد زیرا او از دست داد

5. The bicycle lay upended in a ditch.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه در یک گودال افتاده بود
[ترجمه گوگل]دوچرخه سواری در گودال قرار دارد

6. He upended the beer, and swallowed.
[ترجمه ترگمان]آبجو را رها کرد و آب دهانش را قورت داد
[ترجمه گوگل]او آبجو را بالا برد و بلعیده بود

7. She deserves better than to be upended by a drunken oaf who seems incapable of controlling his social behaviour.
[ترجمه ترگمان]او لایق بهتر از آن است که با یک هالو مست که به نظر می رسد نمی تواند رفتار اجتماعی خود را کنترل کند، آن را رها کند
[ترجمه گوگل]او سزاوارتر از آن است که بتواند از طرف اوف مست بنشیند که به نظر نمی رسد توانایی کنترل رفتار اجتماعی اش را داشته باشد

8. Louis upended the bundle into the rainwater-butt.
[ترجمه ترگمان]لوی بسته را در آب باران فرو کرد
[ترجمه گوگل]لوئیس بسته نرم افزاری را به طرف آب باران برافراشت

9. Ancient women sat in darkened eighteenth- and nineteenth-century doorways, heads covered in kerchiefs or round-brimmed hats like up-ended pudding basins.
[ترجمه ترگمان]زنان باستان در دره ای سیاه و سیاه قرن نوزدهم نشسته بودند، سرها پوشیده با دستمال های پوشیده یا لبه پهن مانند basins که به پایان می رسید
[ترجمه گوگل]زنان باستان نشسته در درهای تاریک قرن هجدهم و قرن نوزدهم، سرهای پوشانده شده با تی شرت یا کلاه های دور گرد، مانند حوضچه های پودینگ بلند

10. He upended his opponent.
[ترجمه ترگمان]او حریف خود را رها کرد
[ترجمه گوگل]او حریف خود را بالا برد

11. She upended the bucket.
[ترجمه ترگمان]سطل را رها کرد
[ترجمه گوگل]او سطل را بالا برد

12. He climbed out leaving the car upended on its roof.
[ترجمه ترگمان]از ماشین پیاده شد و از پشت بوم سر تکان داد
[ترجمه گوگل]او صعود کرد و ماشین را روی سقفش گذاشت

13. Rachaela put the portions into a dish and upended a can of Heinz tomato soup over them to make a casserole.
[ترجمه ترگمان]Rachaela بخش های غذا را در بشقاب قرار داده و یک قوطی سوپ گوجه به نام \"هینز\" را روی آن ها گذاشت تا خوراک درست کنند
[ترجمه گوگل]Rachaela بخش را به یک ظرف قرار داده و یک قاشق سوپ گوجه فرنگی Heinz را بر آنها اضافه کنید تا یک فلفل را تهیه کنید

14. And when Chris Allen was upended in the area, United probably thought they were home and dry.
[ترجمه ترگمان]و وقتی که کریس آلن که در این منطقه بود، احتمالا فکر می کرد که آن ها خانه هستند و خشک شده اند
[ترجمه گوگل]و هنگامی که کریس آلن در منطقه برافراشته شد، یونیت احتمالا فکر کرد که آنها خانه و خشک هستند

The wrestler upended his opponent.

کشتی گیر حریف خود را کله پا کرد.


پیشنهاد کاربران

مختل شدن

اختلال - تلاطم - جوش و خروش - جزر و مد

از بین بردن

از بین بردن مثلا در "از بین بردن مزایای توسعه شهری"

برگرداندن، وارونه کردن،
To set or turn upside down,
Overturn
Stand on end
to get the tahdig you just need to upend the pot over a plate.
I had to upend my bag to find the keys.

برعکس کردن , وارونه کردن

– She upended the bucket
– He upends the bottle into her glass
– If you upend the box it will take less space

به تهش رسوندن ، تموم کردن ، مثلا تو فارسی میگیم واقعا معرفتو تموم کردی انقد که با معرفتی

سرنگون کردن


کلمات دیگر: