کلمه جو
صفحه اصلی

rustle


معنی : خش خش، صدای برگ خشک، خش خش کردن، صدا دراوردن از، صدای برگ خشک ایجاد کردن، صدا کردن
معانی دیگر : (صدای بر زدن ورق یا تکان خورن برگ ها در نسیم و غیره) خش خش، صدای ملایم، صدای ملایم ایجاد کردن، (عامیانه)، تکاپو کردن، تلاش کردن، (اسب یا گاو) گردآوری کردن، در یک جا جمع کردن

انگلیسی به فارسی

صدای برگ خشک، خش خش کردن، صدا کردن، صدا در آوردناز، صدای برگ خشک ایجادکردن


خسته کننده، خش خش، صدای برگ خشک، خش خش کردن، صدا کردن، صدا دراوردن از، صدای برگ خشک ایجاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rustles, rustling, rustled
(1) تعریف: to make soft crackling sounds, as of dry surfaces rubbing gently against each other.

(2) تعریف: to move around energetically.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause (something) to make a soft, crackling sound.

- He rustled his papers to attract the teacher's attention.
[ترجمه ترگمان] او کاغذهای خود را به صدا در آورد تا توجه استاد را جلب کند
[ترجمه گوگل] او مقالات خود را برای جذب توجه معلم شوخی کرد

(2) تعریف: (informal) to steal (cattle).
اسم ( noun )
مشتقات: rustlingly (adv.)
• : تعریف: a soft crackling sound, as of dry surfaces rubbing against each other.

- the rustle of fallen leaves
[ترجمه ترگمان] خش خش برگ ها
[ترجمه گوگل] شیب برگ های افتاده

• soft sound like that of wind blowing through leaves
create a soft sound like that of wind blowing through leaves; steal livestock, steal cattle (slang)
when something rustles or when you rustle it, it makes soft sounds as it moves.
a rustle is a soft sound made by something moving gently.
if you rustle up a meal, you cook it quickly using whatever food you have available.

مترادف و متضاد

خش خش (اسم)
noise, froufrou, rustle, mush

صدای برگ خشک (اسم)
rustle

خش خش کردن (فعل)
rustle

صدا دراوردن از (فعل)
rustle

صدای برگ خشک ایجاد کردن (فعل)
rustle

صدا کردن (فعل)
cry, sound, blare, hum, clang, click, rustle

whisper, swish


Synonyms: crackle, crepitation, crinkling, friction, noise, patter, ripple, rustling, sound, stir


swish, whisper


Synonyms: crackle, crepitate, crinkle, hum, murmur, patter, sigh, stir, tap, whir, whish, whoosh


جملات نمونه

1. rustle up
با تکاپو گردآوری کردن،با جستجو سد جوع کردن

2. the rustle of their footsteps in the dry golden leaves
صدای خش خش گام های آنان در برگ های خشک و طلایی رنگ

3. the soft rustle of her silken dress
صدای ملایم جامه ی ابریشمی او

4. Hs promised to rustle up some young actors in a few days.
[ترجمه ترگمان]hs قول داد چند روزی چند تا بازیگر جوان را صدا کند
[ترجمه گوگل]Hs قول داده است تا برخی از بازیگران جوان را در چند روز خسته کند

5. Let's see if somebody can rustle up a cup of coffee.
[ترجمه ترگمان]بذار ببینیم کسی می تونه یه فن جون قهوه درست کنه یا نه
[ترجمه گوگل]بیایید ببینید که آیا کسی می تواند یک فنجان قهوه را شل کند؟

6. There little thoughts are the rustle of leaves; they have their whisper of joy in my mind.
[ترجمه ترگمان]در ذهنم صدای خش خش برگ ها را می شنوم؛ زمزمه شادی در ذهنم است
[ترجمه گوگل]اندیشه های کوچکی وجود دارد که سرازیری از برگ ها است آنها در ذهن من شگفت زده اش می کنند

7. With a rustle of wings the bird landed on the window ledge.
[ترجمه ترگمان]پرنده با خش خش بال های روی لبه پنجره فرود آمد
[ترجمه گوگل]پرنده در دامنه ی بالها قرار گرفت

8. I heard a faint rustle in the bushes.
[ترجمه ترگمان]صدای خش خش ضعیفی در بوته ها شنیدم
[ترجمه گوگل]من شنیدم خفیف خفیف در بوته

9. I'll rustle up some eggs and bacon for you.
[ترجمه ترگمان]چند تا تخم مرغ و گوشت خوک برات درست می کنم
[ترجمه گوگل]من بعضی از تخم مرغ و بیکن را برای شما شگفت زده می کنم

10. I wish people wouldn't rustle their programmes during the solos.
[ترجمه ترگمان]من امیدوارم که مردم در طی این solos برنامه های خود را به هم نزنند
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم مردم در خلال سالن ها برنامه های خود را خشمگین نکنند

11. I'm sure I can rustle you up a sandwich.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که می تونم برات یه ساندویچ درست کنم
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم می توانم یک ساندویچ را شل کنم

12. They began to rustle harder.
[ترجمه ترگمان]کم کم شروع به خش خش کردند
[ترجمه گوگل]آنها شروع به شکنندگی سخت تر کردند

13. I'll rustle up a couple of steaks on the barbecue.
[ترجمه ترگمان]چند تا استیک در کباب صدا می کنم
[ترجمه گوگل]من چند تا استیک در کباب می شکنم

14. There was a rustle of paper as people turned the pages.
[ترجمه ترگمان]وقتی مردم صفحات را ورق می زدند، صدای خش خش کاغذی به گوش رسید
[ترجمه گوگل]کاغذی که مردم آن صفحات را تبدیل به یک شل کاغذ کرده بودند

15. Roland heard the rustle of biscuit wrappers and looked up at John expectantly.
[ترجمه ترگمان]رونالد صدای خش خش جامه های بیسکویت را شنید و امیدوارانه به جان نگاه کرد
[ترجمه گوگل]رولند شستشوی بیسکویت را شنیده و انتظار میرود که جان را نگاه کند

the soft rustle of her silken dress

صدای ملایم جامه‌ی ابریشمی او


the rustle of their footsteps in the dry golden leaves

صدای خش‌خش گام‌های آنان در برگ‌های خشک و طلایی رنگ


Autumn leaves rustled in the wind.

برگ‌های خزان در باد زمزمه می‌کردند.


اصطلاحات

rustle up

با تکاپو گردآوری کردن، با جست‌وجو سد جوع کردن


پیشنهاد کاربران

خش خش کردن

دقت کردید وقتی راه میرید و بخشهای بالاتر از زانوی شلوار با هرقدم که بهم میمالن یه صدای خاصی رو تولید میکنن، انگلیسی واسه اونم فعل داره
Her silk dress rustled as she moved

خش خش ( کردن ) [صدای برگ خشک]

– The rustle of fallen leaves
– I heard a faint rustle in the bushes
– The leaves rustled in the breeze
– Her silk dress rustled as she moved


کلمات دیگر: