کلمه جو
صفحه اصلی

psychopath


معنی : بیمار روانی، مبتلا بامراض روانی
معانی دیگر : جنایتکار روانی، جانی روانی، جامعه ستیز، مبتلا بامرا­ روانی

انگلیسی به فارسی

بیمار روانی، مبتلا بامراض روانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: someone who is mentally ill, esp. one who exhibits aggressive and antisocial behavior.
مشابه: maniac

• one who suffers from a mental illness; one who demonstrates severely antisocial behavior and an absence of normal moral and emotional functioning
a psychopath is someone who has a severe personality disorder which makes them do violent and anti-social things, such as attacking or killing people.

مترادف و متضاد

بیمار روانی (اسم)
psychopath, psychotic

مبتلا به امراض روانی (اسم)
psychopath

person who is mentally deranged, often prone to hurt others


Synonyms: antisocial personality, insane person, lunatic, mad person, maniac, mental case, nutcase, psycho, psychotic, schizoid, sociopath, unstable personality


جملات نمونه

1. The murder was the act of a psychopath.
[ترجمه ترگمان]قتل عمل یه روانی بود
[ترجمه گوگل]قتل یک عمل روانی بود

2. She was abducted by a dangerous psychopath.
[ترجمه حسن] او توسط یک جانی خطرناک ربوده شد
[ترجمه ترگمان]اون توسط یه روانی خطرناک دزدیده شده بو
[ترجمه گوگل]او توسط یک روانپزشک خطرناک ربوده شد

3. The psychopath, even so, falls far short of the ideal of philosophical egoism.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، The، حتی پس از آن، از کمال مطلوب خودخواهی فلسفی پایین می افتد
[ترجمه گوگل]حتی روانپزشکی نیز از ایده آل خودارضایی فلسفی دورتر است

4. In a medical book, the psychopath is cold-blooded, premeditated, uncaring, manipulative.
[ترجمه ترگمان]در یک کتاب پزشکی، بیمار روانی خونسرد، عاری از قصد، بی تفاوت و خونسرد است
[ترجمه گوگل]در یک کتاب پزشکی، روانپزشکی سرد خون است، به طور پیش بینی شده، uncaring، دستکاری است

5. Only a psychopath would include children in the instruction.
[ترجمه ترگمان]تنها یک psychopath می تواند شامل کودکان در دستورالعمل باشد
[ترجمه گوگل]فقط یک روانپزشک شامل کودکان در آموزش می شود

6. The terms "sociopath" and "psychopath" are interchangeable.
[ترجمه ترگمان]عبارت \"sociopath sociopath\" و \"psychopath\" قابل تعویض هستند
[ترجمه گوگل]اصطلاحات 'sociopath' و 'psychopath' قابل تعویض هستند

7. Her murderer was a psychopath with a total lack of conscience.
[ترجمه ترگمان]قاتل اون یه روانی بود با یه روانی کامل
[ترجمه گوگل]قاتلش یک روانپزشک بود و کمبود وجدان کامل داشت

8. Police described the killer as a psychopath.
[ترجمه ترگمان]پلیس قاتل را یک بیمار روانی توصیف کرد
[ترجمه گوگل]پلیس این قاتل را به عنوان یک روانپزشک توصیف کرد

9. He's a strict, conscientious, self-taught psychopath who vigilantly maintains his mental ill health.
[ترجمه ترگمان]او یک روانی درستکار، با وجدان و self است که از بیماری روانی خود محافظت می کند
[ترجمه گوگل]او یک روانپزشک دقیق، وظیفه دار و خود آموز است که مراقب سلامت روان خود است

10. The somatic narcissist and psychopath have no sexual playmates - only sexual playthings.
[ترجمه ترگمان]The و روانی، هیچ جنسی جنسی جنسی نداره - فقط یه اسباب بازی جنسی -
[ترجمه گوگل]اعتیاد به سمع و روانپزشکی هیچ رابطه جنسی جنسی ندارد - فقط بازی های جنسی

11. The newspapers say there's a psychopath going around hacking up college co eds.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها می گویند یک psychopath روانی وجود دارد که منجر به شنود مکالمات کالج می شود
[ترجمه گوگل]روزنامه ها می گویند یک روانپزشگ در مورد هک کردن همکاری های دانشگاهی وجود دارد

12. Diagnosing him as a psychopath was not a simple matter.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یه روانی بهش تجاوز کردم، موضوع ساده ای نبود
[ترجمه گوگل]تشخیص او به عنوان یک روانپزشک، موضوع ساده ای نبود

13. Lana : Either an admirer or a psychopath, depending on who you ask.
[ترجمه ترگمان] \"یا یه عاشق یا یه روانی، بستگی به کسی که ازش پرسیدی\"
[ترجمه گوگل]لانا یا یک متفکر یا یک روانپزشک، بسته به اینکه چه کسی بخواهید

14. He's a psychopath, a killer.
[ترجمه ترگمان]اون یه روانیه، یه قاتل
[ترجمه گوگل]او یک روانپزشک است، یک قاتل

پیشنهاد کاربران

روان آزار

روان بیمار

هنجارستیز؛ جامعه ستیز


جنایتکار

به کسی گفته می شود که به دلایل وراژتی و اتفاقات کودکی به انسانی تبدیل می شود که زندگی خود و دیگران برایش مهم نیست و تنها هدف زیستن خود را در نابودی زندگی اطرافیان و اصول اخلاقی جامعه می بیند.

بیمار روانی

– Her murderer was a psychopath
– The murder was the act of a psychopath
– She was abducted by a dangerous psychopath


کلمات دیگر: