موجب شدن، به بار آوردن، سبب شدن، سبب وقوع امری شدن
bring about
موجب شدن، به بار آوردن، سبب شدن، سبب وقوع امری شدن
انگلیسی به فارسی
به انجام رساندن
سبب و قوع امری شدن
در مورد، سبب وقوع امری شدن
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to cause to come into being; make happen.
- They hoped the negotiations would bring about an end to the war.
[ترجمه مهدیه] آن ها امیدوار بودند که مذاکرات به پایان جنگ ختم شود.
[ترجمه عبدالرضا البرز] آنها امیدوار بودند که مذاکرات سبب پایان جنگ شود.
[ترجمه شکوفه] آنها امیدوار بودند مذاکرات منجر به خاتمه جنگ شود
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوار بودند که مذاکرات پایان جنگ را به پایان برسانند[ترجمه گوگل] آنها امیدوار بودند مذاکرات به پایان جنگ پایان دهند
- What could have brought about this tragedy?
[ترجمه ترگمان] چه چیزی ممکن بود این تراژدی را مطرح کند؟
[ترجمه گوگل] چه چیزی باعث این تراژدی شد؟
[ترجمه گوگل] چه چیزی باعث این تراژدی شد؟
- They hoped this meeting would bring about a marriage that would unite the two kingdoms.
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوار بودند که این ملاقات منجر به ازدواجی شود که این دو کشور را متحد کند
[ترجمه گوگل] آنها امیدوار بودند که این جلسه، ازدواج باشد که این دو کشور را متحد کند
[ترجمه گوگل] آنها امیدوار بودند که این جلسه، ازدواج باشد که این دو کشور را متحد کند
• bring forth, make happen, cause
مترادف و متضاد
cause success
Synonyms: accomplish, achieve, beget, bring to pass, compass, create, do, draw on, effect, effectuate, engender, generate, give rise to, make happen, manage, occasion, produce, realize, secure, succeed
Antonyms: halt, kill, stop
Accomplish
جملات نمونه
1. Better cultivation of soil will bring about better crops.
[ترجمه ترگمان]کشت بهتر خاک، محصولات بهتری را به ارمغان خواهد آورد
[ترجمه گوگل]کشت بهتر از خاک سبب تولید محصولات بهتر خواهد شد
[ترجمه گوگل]کشت بهتر از خاک سبب تولید محصولات بهتر خواهد شد
2. We are working to bring about closer political integration in the EU.
[ترجمه ترگمان]ما در تلاشیم تا یکپارچگی سیاسی نزدیک تر را در اتحادیه اروپا به ارمغان آوریم
[ترجمه گوگل]ما در تلاش هستیم تا یکپارچگی سیاسی در اتحادیه اروپا را به ارمغان بیاوریم
[ترجمه گوگل]ما در تلاش هستیم تا یکپارچگی سیاسی در اتحادیه اروپا را به ارمغان بیاوریم
3. They felt the need to bring about a renewal of society.
[ترجمه ترگمان]آن ها احساس کردند که نیاز به تجدید حیات در جامعه وجود دارد
[ترجمه گوگل]آنها احساس نیاز به تجدید جامعه می کنند
[ترجمه گوگل]آنها احساس نیاز به تجدید جامعه می کنند
4. Several circumstances concurred to bring about the present state of affairs.
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از اوضاع و احوال، اوضاع و احوال مورد موافقت قرار گرفت
[ترجمه گوگل]شرایط چندگانه برای به دست آوردن وضعیت حال حاضر موافقت کرد
[ترجمه گوگل]شرایط چندگانه برای به دست آوردن وضعیت حال حاضر موافقت کرد
5. This would bring about a lowering of the general level of intelligence in the population.
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به کاهش سطح عمومی اطلاعات در جامعه خواهد شد
[ترجمه گوگل]این امر موجب کاهش سطح عمومی اطلاعات در جمعیت می شود
[ترجمه گوگل]این امر موجب کاهش سطح عمومی اطلاعات در جمعیت می شود
6. How far does war bring about social change?
[ترجمه ترگمان]جنگ چه قدر باعث تغییر اجتماعی می شود؟
[ترجمه گوگل]تا چه حد جنگ باعث تغییر اجتماعی می شود؟
[ترجمه گوگل]تا چه حد جنگ باعث تغییر اجتماعی می شود؟
7. To that extent they helped bring about their own destruction.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب آن ها به نابودی خودشان کمک کردند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب آنها به تخریب خود کمک کردند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب آنها به تخریب خود کمک کردند
8. Interest-rate cuts have failed to bring about economic recovery.
[ترجمه ترگمان]کاهش نرخ بهره ناموفق بوده است تا بهبود اقتصادی را به ارمغان بیاورد
[ترجمه گوگل]کاهش نرخ بهره به بهبودی اقتصادی منجر شده است
[ترجمه گوگل]کاهش نرخ بهره به بهبودی اقتصادی منجر شده است
9. Changing stresses bring about more cracking and rock deformation.
[ترجمه ترگمان]تغییر فشار باعث ایجاد شکاف بیشتر و تغییر شکل سنگ می شود
[ترجمه گوگل]تغییر تنش ها موجب ایجاد تغییرات بیشتر در ترک خوردگی و سنگ می شود
[ترجمه گوگل]تغییر تنش ها موجب ایجاد تغییرات بیشتر در ترک خوردگی و سنگ می شود
10. How can we bring about a change in attitudes?
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانیم تغییری در نگرش ها به وجود بیاوریم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان تغییری در نگرش ها ایجاد کرد؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان تغییری در نگرش ها ایجاد کرد؟
11. It took hours of negotiations to bring about a reconciliation between the two sides.
[ترجمه ترگمان]چند ساعت طول کشید تا مذاکرات بین دو طرف برقرار شود
[ترجمه گوگل]چند ساعت مذاکرات برای آشتی میان دو طرف انجام شد
[ترجمه گوگل]چند ساعت مذاکرات برای آشتی میان دو طرف انجام شد
12. This old bicycle will bring about $
[ترجمه ترگمان]این دوچرخه قدیمی حدود ۵ دلار خواهد بود
[ترجمه گوگل]این دوچرخه قدیمی حدود $ $ را به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]این دوچرخه قدیمی حدود $ $ را به ارمغان می آورد
13. The only way they can bring about political change is by putting pressure on the country.
[ترجمه ترگمان]تنها راه برای ایجاد تغییر سیاسی، فشار آوردن بر کشور است
[ترجمه گوگل]تنها راه ایجاد تغییر سیاسی، فشار دادن بر کشور است
[ترجمه گوگل]تنها راه ایجاد تغییر سیاسی، فشار دادن بر کشور است
14. The Liberals wish to bring about changes in the electoral system.
[ترجمه ترگمان]لیبرال ها می خواهند در سیستم انتخاباتی تغییراتی ایجاد کنند
[ترجمه گوگل]لیبرال مایل به ایجاد تغییر در سیستم انتخاباتی است
[ترجمه گوگل]لیبرال مایل به ایجاد تغییر در سیستم انتخاباتی است
15. Several causes operated to bring about the war.
[ترجمه ترگمان]چندین دلیل برای این جنگ وجود داشت
[ترجمه گوگل]چندین عامل برای جنگ به کار رفته است
[ترجمه گوگل]چندین عامل برای جنگ به کار رفته است
پیشنهاد کاربران
منتج شدن، منجر شدن، انجامیدن به
بوجود آوردن
انجام دادن کاری که منجر به تغییر در وضعیت کنونی شود
ایجاد کردن، باعثِ چیزی شدن، منجر شدن
موجب چیزی شدن ( البته خیلی جاها "موجب تغیر وضیعت شدن"هم معنی میده. . . )
Make sth happen, esp to cause changes in a situation.
blockages brought about by political chokeholds = بن بست های حاصل از/ناشی از اختناق سیاسی
محقق کردن، تحقق بخشیدن
موجب شدن، سبب شدن
موجب شدن، سبب وقوع امری شدن
باعث شدن، سبب شدن
rain in this season usually brings about floods.
معمولا باران در این فصل سبب سیل میشود
،
rain in this season usually brings about floods.
معمولا باران در این فصل سبب سیل میشود
،
باعث شدن ، موجب شدن
به همراه داشتن
خود سایت نزدیک ترین معادل رو گفته🙂
معادل خیلی دقیق پیدا کردن سخته براش
ولی دو معنی تو مایه های:
۱موجب شدن
۲ به بار اوردن ( به وجود اوردن ) میشه
معادل خیلی دقیق پیدا کردن سخته براش
ولی دو معنی تو مایه های:
۱موجب شدن
۲ به بار اوردن ( به وجود اوردن ) میشه
جامه ی عمل پوشاندن، محقق کردن، تحقق بخشیدن
پیدایش
سبب شدن/باعث شدن
رقم زدن، به بار آوردن
Harold’s working to bring about changes in the industry.
Harold’s working to bring about changes in the industry.
منجر شدن
موجب شدن
کلمات دیگر: